پیرامون اقلیت مذهبی یارسان (اهل حق)

 

پیرامون اقلیت مذهبی یارسان (اهل حق)

 

 

تبعیض، اذیت و آزار و توهین و حتک حرمت انسانی پیروان آیین یارسان درغرب کشور که با تراشیدن سبیل یکی از پیروان این اقلیت مذهبی توسط زندانبانان رژیم جمهوری اسلامی درهمدان به خود سوزی و مرگ تنی چند ازآنان منجر گردید تاکنون موجب گردیده تا مسئله این اقلیت مذهبی بگونه ای محدود و سربسته از سوی برخی رسانه ها و گروههای سیاسی مطرح گردد.برخی از جریانهای سیاسی هم اعلامیه هایی در محکومیت فشارهای جمهوری اسلامی و نقض مستمر و ممتد حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی طرفداران این آیین صادر کردند. با وجود این، چنین سطح نازلی از بحث در سایتهای اینترنتی و موضع گیریهای نازل ابراز شده پیرامون آن به هیچ عنوان هم سطح و بازتاب دهنده آنچه در طول بیش از سه دهه حاکمیت پاسداران سرمایه و شریعت بر این مردمان رفته است، نیست. تداوم سرکوب خشن و سیستماتیک سالیان گذشته در کنار بی تفاوتی و عدم پاسخ و برخورد مسئولان رژیم بهاعتراض چندی پیش باورمندان به این گروه مذهبی، موجب گشت تا باردیگریکی از پیروان این مذهب در مقابل مجلس رژیم دست به خودسوزی بزند.

 

هدف این نوشته طرح بحث و گشودن زوایای مختلفی از موضوعات مربوط به مردمان پیرو اهل حق و باز کردن دیالوگی سازنده با فعالین اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جهت انتقال تجربه و دانش متقابل در راستای درگیر شدن در مبارزه این مردم برای آزادی و یک زندگی انسانی و بدور از توهین و تبعیض و سرکوب و استثمار میباشد. همزمان امید است چنین بحثهایی بتواند دیوار سکوت و سانسور و خفقان رژیم را شکسته و زمینه ساز اطلاع رسانی عمومی در رابطه با آنچه با مردمان این دیار رفته گردد. در همین راستا است که این مطلب تلاشخواهد ورزید تا ضمن دادن اطلاعاتی در رابطه با مردم یارسان، مسائل و مطالبات آنان، وضعیت اجتماعی و اقتصادی  منطقه، سیاستهای رژیم در تمامی سالهای گذشته را تا آنجا که در حوصله آن است بررسی کند. در ادامه نگاه وسیاست برخی سازمانهای منطقه ای و ناسیونالیست را به اختصار مورد بررسی و نقد قرار خواهد داد. در پایان ضرورت پیوند  مبارزات دمکراتیک و اقتصادی مردم منطقه با جنبش سراسری برای آزادی و برابری خاطر نشان شده است.

 

مردمانی که خود را پیرو ‘آیین یاری’ و یا ‘اهل حق’ میدانند بگفته بسیاری از محققین بزرگترین اقلیت مذهبی در کشور ما هستند. اگر چه همچون بسیاری ازعرصه های دیگر دستیابی به آمار و ارقام واقعی بویژه در عرصه هایی کهدست اندر کاران رژیم هیچگونه علاقه ای به اطلاع رسانی و اساسا طرح موضوع افراد و گروههایی که همواره  در پی انکار و نفی آنها میباشد بسیار سخت و در بسیاری موارد غیر ممکن است با وجود این گفته میشود حدود دومیلیون نفر از مردمان جامعه ما یا خود را اهل حق میدانند و یا ازخانواده هایی هستند که به این گروه تعلق دارند. محققین معتقدند که قریب دو میلیون نفر دیگر در منطقه خاورمیانه  و بویژه عراق، ترکیه، سوریه، افغانستان و آلبانیخود را پیرو این آیین میدانند، زندگی میکنند. آیین اهل حق در کشورهای مختلف به نامهای متفاوتی خوانده میشود و بنا به شرایط متفاوت آن منطقه از فرهنگ و زبان و سنتهای آن جامعه تآثیر پذیرفته است.  

 

مردمان پیرو آیین اهل حق در مناطق وسیعی از کشور بویژه در مناطق کرماشان، کردستان، همدان، زنجان، آذربایجان شرقی، تهران و مازندران زندگی میکنند. منطقه دالاهو در غرب کشور و بویژه شهرستان دالاهو و مرکز آن کرند غرب که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت آن اهل حق هستند از مراکز اصلی و خواستگاه این آیین میباشد. در کشورهای همجوار پیروان این مذهب با عناوین مختلفی نظیر’شیطان پرست’، ‘یزیدی’ و ‘کاکایی’ شناخته میشوند اسکان گزیده اند. وضعیت عمومی پیروان این مذهب در عراق و بویژه مناطق حائل بین کردستان عراق و مناطق تحت نفوذ دولت مرکزی وخیمتر از سایر کشورها گزارش شده است. به عنوان مثال در سال ٢٠١١ نیروهای منصوب به القاعده اهالی یکی از روستاهای پیرو این آیین را قتل و عام کردند.

 

اکثریت عظیم پیروان اهل حق درایران که در مناطق غرب کشورزندگی میکنند اگر چه قبل از انقلاب مورد تفتیش عقاید قرار نمی گرفتند، در برگزاری مراسم مذهبی خود آزاد بودند و کسی به این حقوق آنان تعرض و تعدی نمیکرد و ظاهرآ از حقوق شهروندی برابر با سایرمردمان برخوردار بودند، اما همچون دوران جمهوری اسلامی بشدت در دستیابی و بهره مندی از امکانات و منابع ثروت ملی محروم بودند. دولتهای مرکزی همواره با مییلیتاریزه و امنیتی اعلام کردن این منطقه مرزی از بار مسئولیت خود در اختصاص منابع وامکانات دولتی برای رشد و پیشرفت و توسعه آن شانه خالی کرده اند. در تمامی منطقه دالاهو که دهها هزار نفر ا ز مردمان اهل حق سکنی دارند و جز کشاورزی، باغداری و تا حدودی دامپروری تقریبا هیچ منبع درآمد دیگری ندارند، هیچ نشانی از صنایع تولیدی و کارخانجات کوچک و بزرگ نیست. کرند یکی از قدیمی ترین مراکز صنایع دستی در کشور ما می باشد.  در طول سده های گذشته و علیرغم مشقات بسیار بخش قابل توجهی از مردم به ساخت و سازانواع صنایع دستی اشتغال داشته اند. با تشدید فشارها و سنگینتر شدن بارزندگی و امرار معاش کارگران و ورشکست شدن صاحبان خرده پای کارگاههای این بخش و نهایتا بی توجهی و عدم حمایت دولت و نهادهای رنگارنگ مربوطه به این مسائل عملا این صنایع در حال نابودی میباشند.صدها کارگری که در این صنایع به کار مشغولند از هیچگونه تسهیلات و امکانات دولتی و بیمه و قوانین ناظر بر بهداشت و سلامت کار برخوردار نیستند.

 

پیروان اهل حق  بدلایل گوناگون نتوانسته اند حتی با نام معین و مشخصی شناخته شوند. یکی از علتهای اصلی این مسئله انحصار طلبی دین مدار در جامعه (اسلام)، و تحقیر و تبعیض وتهدید و سرکوب سیستماتیک و مداومی بوده که چه ازسوی مراجع و حکام شرع و چه توسط حاکمان مستبد و سرکوبگر محلی و مرکزی براین مردمان رفته است. یکی از نتایج جانبی چنین وضعیتی بعضا انکار و اختفای اعتقادات و منابع و کتب مذهبی این گروه میباشد. به عنوان مثال در حالی که مراجع مذهبی غالب تلاش ورزیده اند تا با شیطان پرست خواندن طرفداران اهل حق آنان را در تیررس اذیت و آزارو سرکوب قرار دهند، در سایه خفقان حاکم وعدم وجود امکان نشر و ترویج و تبلیغ آزاد و عاری از تعقیب و تنبیه، طرفداران و مراجع این گروه نتوانسته اند بسیاری از متون و کتب مرجع و اعتقادی خود را چاپ و یا حتی درنشستها و جمعهای عمومی عنوان کنند. مثلا در حالی که متعصبین مذآهب مختلف منصوب به اسلام برای ‘تحقیر و تکفیر’ پیروان اهل حق آنها را شیطان پرست خطاب میکنند، گفته میشود که در مبانی اعتقادی این گروه شیطان و یا آنگونه که خود اذعان دارند ‘ملوک الطاوس’ نماد مبارزه با پلیدی و زشتی و عدم تمکین کور کورانه با هر آنچه که پذیرفته شده و معمول است میباشد.  

 

مسئله دیگری که از تبعات اساسی شرایط سرکوب و خفقان و انگیزاسیون حاکم بر تمامی عرصه های جامعه در این رابطه است همانا عدم اطلاع مردمان دیگر و حتی بخش قابل توجهی از طرفداران آیین اهل حق با اصول اعتقادی و شالوده های فکری این مذهب است. این موضوع تا آنجا بر روحیات و مباحث درونی طرفداران این آیین سایه افکنده که برخا در مقابل سئوالهای متعدد مطرح شده و از آنجا که جوابهای قانع کننده ای بیان نمیشود مدافعین و رهبران با ‘سر مگو’ خواندن آن عملا از روشنگری و پاسخ طفره میروند. ‘سر مگو’ به بیان دیگر یعنی رازی که قابل برملا شدن و بزبان آورده شدن نیست. گفتن چنین امری مطلقآ به معنای نادیده انگاشتن خطرات و تهدیدهایی که چه در گذشته و چه اکنون از سوی مقامات دولتی و مذهبی جمهوری اسلامی متوجه کسانی که به تبلیغ و ترویج چیزی غیر از مبانی اعتقادی مورد تایید نظآم حاکم باشد نیست و حتی شاید در مقاطعی طرفداران این مذهب یا به علت اجبار و یا دلایل دیگر مجبور بوده اند از آن پیروی کنند و آنرا بکار ببندند. با این وجود غلبه نوعی محافظه کاری ریشه دار و پذیرش گفتمان حاکم در طول نسلهای متوالی بویژه در میان خانواده ها و طوایف سرشناس و متمولی که سکاندار مسائل و موضوعات مربوط به پیروان این مذهب بوده اند هر چه بیشتر به ایزوله شدن و ضربه پذیری پیروان این مذهب در محیطی که پیروان انحصار طلب مسلمان با بهره گیری از زر و زور و تزویر قرنهاست هر ندای مخالف و غیر خودی را در گلو خفه کرده و کماکان میکنند.

 

مسئله سلسله مراتب و آنچه رابطه پیر و پیرو خوانده میشود در مذهب اهل حق جایگاه بسیار مهمی دارد. این رابطه که اساسا بر مبنای تعلق خونی برخی خانواده ها به خاندانهای ‘برگزیده’ بر میگردد، خاندانهایی که ‘سید’ خوانده میشوند از جایگاه ویژه و ممتازی در میان پیروان این آیین برخوردارند. آنها اغلب خانواده هایی ثروتمند و یا زمینداری هستند که سوای جایگاه مذهبی ، نقش سیاسی و اجتماعی برجسته ای در میان توده های روستایی ایفا میکنند. خاندان سید نصرالدین حسینی یکی از مقتدر ترین خانواده های موجود در میان پیروان این مذهب است. این خاندان که صاحب و مالک بخشهای بسیار زیادی از آبادترین زمینهای منطقه است، در واقع یکی از متمول ترین خانواده های شناخته شده در غرب کشور میباشد. جایگاه مذهبی آنان و نقش بیواسطه پذیرفته شده ای که این خاندان بویژه در میان مردمان روستاها و سایر اقشار کم سواد و کمابیش مذهبی منطقه دارند، همواره مورد توجه قدرتهای مرکزی و منطقه ای بوده و میباشد.

 

بخش بزرگی از مردم منطقه غرب کشور بخاطر ویژگیهای جغرافیایی و عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی آن در روستاها زندگی میکنند. روستاهایی که بخاطر عدم رسیدگی و علاقه دولت به فراهم آوردن امکانات بهداشتی و آموزشی و آب و برق و راه و امثال آن از جمله مناطق بسیار عقب نگه داشته شده کشور ما محسوب میگردند. چنین وضعیتی سبب شده است خانواده هایی که فرزندانشان تحصیل میکنند از همان دوران راهنمایی و بویژه دبیرستان که برای تحصیل به شهرها ی کوچک و بزرگ استان میروند دیگر به روستای محل اقامت خود بر نگردند. دلیل دیگر این امر نبود کارخانجات و واحدهای تولیدی و صنعتی و خدماتی در منطقه میباشد که بطور بلافصل باعث مهاجرت نسلهای جوان به نواحی مرکزی و صنعتی میگردد. مضاف بر همه مسائل و مشکلاتی که مردم این منطقه با آن روبرو و دست و پنچه نرم میکنند، مسئله تبعیض و فشارهای مختلفی است که نهادهای جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف و بویژه در پستهایی که در رده های مدیریت و هدایت بخشهای مختلف آموزشی و خدماتی و امثال آن میباشد بر جوانان جویای کار وارد میکنند. از آنجا که تقریبا تمامی فرصتهای شغلی محدودی که در منطقه پیش میاید یا به نیروهای  خودی رژیم که از مناطق دیگر آورده شده اند و یا افراد محلی که به ‘دین مبین اسلام’ گرویده اختصاص می یابد، دیگر هیچگونه شانسی برای اكثریت قریب به اتفاق جوانان نمی ماند و بایستی در جست و جوی کار به مناطق دیگر مهاجرت کنند.

 

مسئله فشارهای مستمر و با برنامه و گسترده ایدئولوژیک ، اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رژیم از همان سالهای نخستین انقلاب که با تبعید و دستگیری و زندان و اعدام بسیاری از جوانان آگاه و روشنفکر منطقه آغاز گردید با حذف و تصفیه هزاران کارمند نهادهای مختلف آموزشی، خدماتی و امثال آن که حاضر نگشتند به نظام استثمارگر و آزادی ستیز جمهوری اسلامی آری بگویند تکمیل گردید. در هنگامه ای که رژیم موفق گردید با سرکوب  نیروهای انقلابی و عقب راندن مطالبات متعدد تودها در منطقهبسیاری از نیروهای آگاه و مسئول و مردمی را از منطقه دور کند، ودر پناه استمرار فضای اختناق و ترور و وحشت ایجاد شده ، تعدادی عنصر مزدور وخود فروش با استفاده از فرصت ایجاد شده ضمن همکاری با نهادهایاطلاعاتی و امنیتی ضربات فراوانی به روحیه و اعتماد بنفس و همبستگی مردم وارد آوردند. بودند کسانی که داوطلبانه و برای گریز از تصفیه رژیم و لقمه ای نان، پدر پیر و زحمتکش خود را بزور به مسجد محل کشاندند تا از پشت بلند گوی آن و در انظار عموم اعلام کند که ‘تمام عمر خر بوده و کجراهه رفته و حال در پناه جمهوری عدالت پرور اسلامی هدایت شده است’.  

 

در مراکزی نظیر کرند، امامان جمعه ضمن حضور در جمخانه های (خانقاه) این شهر مردم را دعوت نمودند تا دست از کفر کشیده و اسلام بیاورند. آنان آشکارا به اهالی شهر بدون هیچ اغمازی توهین میکردند و از آنان میخواستند تا  رستگار و ‘آدم ‘ شوند. این در حالی بود که خمینی در سال ٥٨ در دیداری که تعدادی از پیروان این مذهب که با او داشتند سالوسانه به آنان گفت     ‘ اگر شما علی را حق میدانید ما هم اهل حقیم!’  و چنین بود که آنچه مردم زحمتکش و محروم منطقه از این پیام و سیاستهای ‘بر حق’ تاکنونی جمهوری اسلامی حاصل کردند، جز سرکوب و اعدام و تبعید و فقر و فلاکت و محرومیت بیشتر اكثریت عظیم مردم منطقه و بویژه جوانان آنان نبوده است.

 

سیاست جمهوری اسلامی در تمام سی و پنچ سال گذشته در رابطه با پیروان این اقلیت مذهبی مجموعه ای از گسترده ترین وعمیق ترین محرومیتها وتبعیضهای ممکن درهمه عرصه ها و بویژه درزمینه های اشتغال، تحصیل، اختصاص بودجه و امکانات دولتی به ادارات و اماکن دولتی و غیر دولتی و توسعه و عمران منطقه و فشارهای مذهبی و فرهنگی بوده است. سیاستهایفاشیستی رژیم نمیتوانست بدون استفاده از بازوی دیگر چنین حکومتهایی یعنی سرکوب و ایجاد فضای رعب و وحشت در میان مردم پیش برده شود.

 

در واقع جمهوری اسلامی با انگشت گذاردن و بهر بردن از ضعف های بنیادی جامعه پس از انقلاب که همانا نبود تشکل های طبقاتی و صنفی و نهادهای مدنی سقام یافته و استخواندار به عنوان یکی از طبعات سیاستهای پنجاه سال سرکوب و استثمار توسط نظام سلطنتی (خاندان پهلوی) و ادامه خشن تر و گستاخانه تر آن سیاستها پس از انقلاب بهمن بود که توانست ضمن پس گرفتن دستاوردهای انقلاب، در استیلای دستگاه تفتیش عقاید و انگیزاسیون خود موفق شود. جمهوری اسلامی تحت شرایط خاص داخلی و بین المللی وجود ادیان چندی را در جامعه تلویحا تایید و در قانون اساسی به رسمیت شناخت تا با خیال راحت به نفی و انکار مذاهب و گروههای دیگر و بویژه قلع و قمعخیل وسیع نیروهای غیر مذهبی و سکولار و بی دین بپردازد. پیروان آیین اهل حق در این میان به عنوان بزرگترین اقلیت مذهبی کشور بشدت تمام تحت فشار، تبعیض و سر کوب قرار گرفتند. این مسئله بویژه در مناطق غرب کشور که تمرکز پیروان این آیین برجسته تراز سایر نقاط کشور است حادتر بوده است.

 

 

اگر رویکرد و سیاستهای کلان رژیم در رابطه با این مردم همانگونه که پیشتر به اختصاربرشمرده شد بر سرکوب خشن وسازمان یافته بر بطن تبعیض وعدم اختصاص بودجه و امکانات دولتی در سی و پنج سال گذشته استوار بوده است، از طرف اپوزیسیون تلاش چندانی برای کمک به سازماندهی مطالبات متعدد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و اداری صورت نگرفته است. اگر چه دلیل اصلی این کمبود باز هم به وجود خود رژیم بر میگردد با این وجود و بویژه تحت شرایط مساعدی که در منطقه وجود دارد میشد قدمهای جدی در آن راستا برداشت. در رابطه با جریان خودسوزی و اعتراض وسیع مردم اهل حق نسبت به برخورد توهین آمیز و شرم آور مقامات رژیم، مجامع و نهادهای مدنی و سیاسی کرد و غیر کرد با صدوراعلامیه هایی به اعلام موضع در این رابطه پرداختند. در این میان برخی سازمانهای کرد تلاش ورزیدند بگونه ای مسئله را بازتاب دهند که گویا چنین موضوعی فقط در رابطه با مردم اهل حقصورت پذیرفته و می پذیرد. از آنجا هم که این مردمان کرد هستند، چنین نتیجه می گیرند که این سیاست رژیم تنها در مقابله با کردها اتخاذ شده است.مضاف بر آن در این اعلامیه ها و سایر موضع گیریهای این جریانات ناسیونالیست چندان اشاره ای به وضعیت اقتصادی وآموزشی واستخدامی و اداری و … مردم نمیشود چرا که نمیخواهند چنین موضوعاتی که اساس مطالبات و مبارزات توده کارگر و زحمتکش کشور ما خارج از تفاوتهای ملی، مذهبی و جنسی و… به جلو صحنه رانده شود بلکه همواره و صرفا بر تفاوتهای ملی و فرهنگی و زبانی مردم کردستان با سایر زحمتکشان ایران تاکید میکنند.

چنین سیاستی نه فقط کمکی به مبارزه مردم زحمتکش کشور ما برای برابری و آزادی نمی رساند بلکه عملا در راه همبستگی طبقاتی و انسانی مردم کشور ما سنگ اندازی میکند.

 

مواضع این دست نیروها ی ناسیونالیست در مورد باورمندان به آیین یارسان از سر بی اطلاعی و ندانم کاری نیست.نتیجه یک سوء تفاهم و یا لغزش قلم نیست. ریشه در بی باوری این نیروها به آزادی و برابری انسانها، به مثابه انسان و نه بر مبنای نژاد و ملیت و مذهب و زبان و امثال آنها میباشد. برای این ناسیونالیستها، جمهوری اسلامی بد است چرا که آنها را ببازی نمی گیرد. جمهوری اسلامی مرتجع است چرا که قوانین مذهب شیعه را بر کشور جاری کرده است. جمهوری اسلامی بد است چرا که کمتر وزیر و وکیل و رئیس کرد را بر میتابند! با اهل حقها بد است چون آنها کرد هستند!

 

چنین رویکرد وتوضیح و تفسیری اگر فرصت طلبانه نباشد، مردم فریبانه است و نتیجه اولیه آن خاک پاشیدن به چشم مردم و ممانعت از شناخت و تجزیه و تحلیل سیاستها و عملکرد رژیم توسط مردم است. آنان با چنین موضع گیریها و اشک تمساح ریختنهایی تلاش میروزند دستمایه ای برای رویکرد عقب مانده وناسیونالیستی خود بتراشند. از سیاستهای ضد انسانی جمهوری اسلامی و ظلم بی حدو حصری که بر مردمان این دیار رفته است بگونه ای اپورتونیستی بهره گرفته و بر کوره احساسات ملی و مذهبی مردم در جهت دستیابی به اهداف خود می دمند. برای چنین نیروهایی جنگ شیعه و سنی، اهل حق و شیعه، کرد و فارس و امثال آنها برکت است چرا که در سایه چنین رویدادهای هولناک و خانمان براندازی است که همبستگی انسانی و طبقاتی انسانها به سایه رانده شده و خرافات مذهبی و احساسات ناسیونالیستی به عاملی در دست شیادان و جنایتکاران برای رسیدن به اهداف ضد انسانیشان تبدیل میشود. بر چنین زمینه ای است که احزاب و رهبران مذهبی و ناسیونالیست اقتدار می یابند. بالکان و تراژدی هولناکی که در آنجا اتفاق افتاد نمونه بارز چنین سناریویی است. مسئله به همین سادگی است.

 

اگر این درست است که مردم اهل حق بخاطر تفاوتهای عقیدتی و مذهبی مورد ظلم و سرکوب و تحقیر سردمداران، کاربدستان و نهادهای کوچک و بزرگ رژیم قرار میگیرند، درک این حقیقت که کرد بودن این مردمان خود به عامل دیگری درتبعیض مضاعف و دشمنی و کینه توزی فزونتر رژیم نسبت به این مردمان گشته است چندان سخت نیست. در حقیقت تبعیض و ستم مضاعفی که بر اقلیتهای ملی و مذهبی کشور ما و بویژه اقشار کارگر و زحمتکش این مناطق روا داشته شده است آنچنان آشکار و روشن است که دیگر هیچ کس حتی شوینیستها و ناسیونالیستهای فارس هم آنرا کتمان نمی کنند. بنابراین امروزه دیگر تنها بیان این حقایق تلخ و ناهنجار نیست که به فرد یا نیرویی حقانیت و جایگاه دفاع از حقوق انسانی و اجتماعی میدهد بلکه مهمتر از هر زمان دیگری پلاتفرم و برنامه ای است که این نیروها به عنوان راه حل و چاره این مسائل به مردم ارائه میدهند و به آنان در جهت سازماندهی خود برای رسیدن بدان و پی بردن و اعتماد به توان خود برای دگرگونی های بنیادی در جامعهکمک میکنند.

 

دررابطه با مواضع و تحلیل های سازمانها و نیروهای چپ و سوسیالیست  آنها در اطلاعیه های خود ضمن اشاره به ماهیت قرون وسطایی نظام سرمایه داری اسلامی و قانون اساسی موجود و ساختارهای سیاسی، آموزشی و بوروکراتیک و همچنین مراکز مذهبی که دیگر سالهاست همچون غده سرطانی به تمامی شهرها و روستاهای کشور سرایت یافته است، سیاستهای رژیم در عرصه های نامبرده را نه مختص مردمان کرد و یا عرب و بلوچ و یا بهایی وسنی و اهل حق بلکه به عنوان سیاست رسمی و اعلام شده رژیم در رابطه با اقلیتهای ملی و مذهبی و یا غیر مذهبی و لائیک تحلیل کردند. اگر چه این تحلیل درست و کاملا بجاست با وجود این بایستی اذعان کرد مسئله امروز جامعه ما دیگرصرفا اعلام موضع و محکوم کردن این یا آن جنایت رژیم نیست بلکه دخالت مسولانه و سازمانگرانه و روشنگری مبارزاتی آن حلقه مفقوده ای است که کماکان در سیاستهای این نیروها بچشم میخورد. در چنین شرایطی پرسیدنی است مردمان کارگر و زحمتکش،جوانان مبارز و مخالف رژیم و سایر توده های بجان آمده ازظلم و زور و استثمار و سرکوب رژیم اگر نتوانند پاسخ مسایل عدیده طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی، ملی و مذهبی خود را از قطب چپ و سوسیالیست جامعه دریافت کنند، اگر نتوانند شیوه های مبارزه با وحشیگری ها و خشونت سازمان یافته نیروهای امنیتی و سرکوب رژیم را از نیروهای مدافع آزادی و برابری فرا گیرند به کدامین جبهه روی خواهند برد؟

 

اعتراض به تبعیض و سرکوب و نابرابری و استثمار حق هر انسانی است و نیازی به اجازه هیچ دولت و حکومتی ندارد. در واقع اگرمردم منتظر اعلام رضایت حاکمان برای هر موردی از  اعتراضات و بیان خواستها ومطالباتشان شوند، وضعیت امروزی ما بسیار بدتر از آنچه هست میبود. مردمان کارگر و زحمتکش و بویژه آنانی که از اقلیتهای ملی و مذهبی کشور می آیند تاکنون برای بدست آوردن هر کدام از حقوق امروزی خود که در جامعه کما بیش وجود دارد، مبارزات فراوان کرده اند. جمهوری اسلامی در سی و پنج سال گذشته تلاش ورزیده است تا جامعه را به عصر شبانی برگرداند. قوانین شرع را که ریشه در عصر جاهلیت دارد را به جامعه مستولی گرداند . با از بین بردن بنیانهای جامعه و برخی حقوق اجتماعی و فردی انسانها که دهه هاست در جامعه ما رسمیت یافته ، عملا هر گونه نشانی از تمدن و مدنیت را از آن پاک کند. مجموعه این اقدامات اساسا برای درهم شکستن مقاومت و اعتماد به نفس مردم برای رویارویی با سیاستهای رژیم و در نتیجه افزایش استثمار و بهره کشی توده های کارگرو زحمتکش است.

حقیقت انست که اعتراض و مبارزه میتواند و بایستی با توجه به شرایط معینی که در آن صورت گرفته و جریان می یابد اشکال متنوع ومناسب با آن وضعیت رابه خود بگیرد. این حقیقت اما ذره ای از این اصل که مبارزات رهایی بخشی که بر محور انسان زحمتکش و مطالبات و آرمانهایش شکل میگیرند بدون پایبندی و اشراف بر این مهم که از همین امروز و در طول همین مبارزات است که انسان آزاد و فارق از اجبار و استثمار فردا ساخته میشود نمی کاهد. اگرچه بدلیل سیاستهای سرکوبگرانه و خشونت سیستماتیک و سازمانیافته دولتهای حاکم برای پاسداری از منافع و امتیازات طبقات حاکم در حفظ نظم موجود در این پروسه مبارزاتی انسانهای بسیاری متحمل سختی ها و مشقات و خسارتهای جانی و مالی خواهند شد با وجود این تصمیم برخی افراد و گروهها در کاربست شیوه های فناتیکی که با فدا کردن جان انسانها میخواهد به وضع موجود اعتراض کند، ضرورتآ در راستای اهداف عمومی جنبش رهایی نخواهد بود.

 

اعتراض و مخالفت مردم اهل حق با زورگویی و تبعیض و سرکوب رژیم بخشی جدایی ناپذیر ازمبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه در کشور ماست. اگر چه همچنانکه پیشتر گفته شد این مبارزات میتوانند تحت شرایط متفاوت اشکال دگرگونه ای بخود بگیرند با این وجود همه آنها از پرنسیپهای مبارزاتی مشترکی سرچشمه میگیرند. یکی از اصول بنیادی این مبارزات، دفاع از حق زندگی، زندگی آزاد افراد و گروههای اجتماعی و تامین آن حق است که بدون برچیده شدن بساط خشونت و سرکوب سازمانیافته دولتی موجود در ایران قابل حصول نیست. جنبش رهایی برای بزیر کشیدن و برچیدن بساط چنین نظامی بناگذیر ممکن است در مقطع و مناطقی به قهر انقلابی متوسل شود. این امر با اقدامات فردی از قبیل آتش سوزی و خود سوزی و ترور و بمب گذاری وعملیات انتحاری، یعنی آنچه امروزه به وجوه مشخصه جنبشهای واپس گرایانه و متحجر مذهبی تبدیل شده است تفاوت ماهوی دارد.

خودسوزی تنی چند از پیروان آیین یاری با توجه به کینه و نفرت و خشم بی پایانی که از جانب تمامی دستگاههای دولتی و در همه عرصه ها در حق این مردم اعمال میشود، با توجه به عدم دریافت فریادهای این مردم حتی از جانب دیگر اجزاء جنبش رهایی و در نتیجه ضعف اعلام همبستگی انسانی و آزادیخواهانه با آنان و نبود تشکل و نهادی که بتواند خواستها و مطالبات و مبارزات  

این مردم را سازمان داده، قابل درک است. با وجود این، چنین شیوه ای از اعتراض (خودسوزی) با منطق و خواست مبارزات این مردم که اساسآ آزادیخواهانه و ضد تبعیض و ظلم و تاریک اندیشی و تحجراست، همخوانی ندارد. در یک راستا نیست. هم هدف نیست. سازنده و راهگشا نیست. بنابراین وجود و حضورجسورانه و فعال کسانی که حاضرند دراعتراض به رژیم حتیجان خود را فدا کنند، در جنبش رهایی مردم ما بسیار موثرتر و کارسازتر از آنست که با خودسوزی حاصل شود.

 

اکنون قریب سه ماه از حادثه جانخراش آتش سوزی دو پیرو آیین یاری در اعتراض به توهین و بی حرمتی دستگاههای رژیم به آنان و همچنین ادامه آن با خودسوزی یک نفر دیگر میگذرد. اگر چه اعتراضات چندی در پی این وقایع صورت گرفته است با این وجود تاکنون مقامات رژیم هیچگونه اقدام کنکرتی انجا م نداده اند. و البته قرار هم نیست انجام دهند! حقیقت آنست بر خلاف توهم و بی تجربه گی و یا مماشات برخیها با رژیم حاکم و جناحهای مختلف آن، مقامات رژیم نه تصمیم دارند و نه برنامه آنرا که به خواستهای بنیادین مردمان یارسان گوش فرا داده و از تبعیض و بی عدالتی و سرکوب و تهمت و تحقیر نسبت به آنان تجدید نظرکنند.

 

تضییق و تبعیض در حقوق فردی و اجتماعی مردم یارسان تحت نظام جمهوری اسلامی نه مختص این مردم است ونه تعجب کسی را که ناظر و شاهد سیاستهای ضد انسانی جمهوری اسلامی بویژه در رابطه با مخالفین نظری و اقلیتهای فکری و مذهبی باشد، را بر می انگیزد. این رویکرد عمومی و سیاست شناخته شده جمهوری اسلامی از جهانبینی ارتجاعی و قرون وسطایی آن که درقانون اساسی تبلور یافته، استنتاج گردیده است. شریعت در کشوری مانند ایران با توجه به سطح رشد جامعه و عوامل عدیده دیگری به این شکل که می بینیم و تجربه نموده ایم پیاده میشود، در کشوری مانند عراق هم کیشان فقهای حاکم، یعنی نیروهای القاعده در یک شب تمامی اهالی یک روستا در استان موصل (که آنجا اصطلاحا ‘یزیدی’ خطاب میشوند) را در سال ٢٠١١ قتل و عام کردند. تلفیق دین و سیاست، نزدیکی دین و قدرت و استیلای نظام دینی در جامعه در طول تاریخ همواره  برای بشریت فاجعه بار بوده است. گذشته از افراد و نیروهای غیر مذهبی و لائیک پیروان سایر ادیان و مذاهب در چنین جوامعی قربانیان اولیه چنین نظامهای دینی ای بوده و میباشند.

 

سرکوب فرهنگی و مذهبی مردم یارسان بخشی از رویکرد آزادی ستیز و ضد دمکراتیک رژیم است. سرکوب هار و خشن این مردم همچون سایر دگر اندیشان و ‘غیر خودی ها’ نه یک اشتباه و خودسری از جانب این یا آن بخش و مقام رژیم بلکه برخاسته از رویکرد انحصارطلبانه، ضد دمکراتیک و ارتجاعی است که بنیاد های این رژیم بر آن استوار است. کسانی که مزورانه تلاش میورزند و یا در تمامی سالیان گذشته هم و غمشان را در توجیه کردن و معتدل و اصلاح طلب خواندن این یا آن جناح رژیم بکار برده اند هدفی جز بهر ه وری از خوان یغمایی که رژیم برای مزدوران و کاسه لیسان دور و نزدیکش اینجا و آنجا و بطرق مختلف پهن میکند ندارند.

 

امروزه حتی اگر کسی یا گروهی بخواهد اعتقادات مذهبی و یا غیر مذهبیش را از گزند سانسور و سرکوب و تفتیش عقاید محفوظ بدارد چاره ای جز تلاش برای جامعه ای آزاد و دمکراتیک که آزادیهای بی قید و شرط  سیاسی،بیان و عقیده و اندیشه و قلم  در آن نه فقط برسمیت شناخته شود بلکه تضمین گردد ندارد. چاره ای جز دوری گزیدن و مبارزه با نظام حاکم و همدلی و همراهی با  کنشگران آزادیخواه و سوسیالیست جامعه که پیگیرترین مدافعین حقوق انسان هستند ندارد. نمیتوان هیولای جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی را از جامعه با ابزارهای مذهبی دیگری (یارسان و یا هر مذهب و دین دیگری) پس زد. تجارب مبارزات دمکراتیک و اجتماعی از زمان انقلاب کبیر فرانسه تا کنون نشان داده است که دین و مذهب عناصری متحد کننده نیستند. بستری برای همبستگی طبقاتی و انسانی نیستند. حلقه وصل گروههای متفاوت انسانی با ویژگیهای خاصی که ممکن است در هر کدام از آنها موجود باشد نیستند. درک و بیان این مسائل بر خلاف ادعاهای کاذب گروهها و دستجات مذهبی و ناسیونالیست نه تنها هیچ تمایزی با مبارزه برای آزادیهای مذهبی ودینی و یا بی دینی ندارد بلکه یگانه بستر قابل اتکا و اعتمادی است که مبارزات مردمان زحمتکش و جویای آزادی حول خواسته های مشترک شان میتواند شکل گرفته و به پیروزی برسد. با نیل به چنین اهدافی مسئله آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و بیان و عقیده و نشردر جامعه  پاسخ می گیرد.

 

برای مواجهه و مقابله با آفت و بلای ویرانگری که جامعه ما با آن طرف استنمیتوان دست به دامان حاکمان شد. نمیتوان از مقامات و دست اندر کارانی که خود باعث و بانی چنین مناسباتی هستند چشم یاری داشت. نمیتوان تحت چنین نظام و سیستمی آزاد بود و به آزادگی زیست و بر اینهمه نکبتی که چنین نظامی بوجود آورده و در سرتاسر جامعه همچون دمل چرکینی گسترانده است اعتراض نکرد، لب به مخالفت نگشود و نشورید. تجربه سی و پنج سال حاکمیت سرمایه وشریعت، سی و پنج سال سرکوب و کشتار واستثمار و چپاول هست و نیست مردم نشان میدهد که تنها با نیروی متحد و سازمانیافته همین مردم است که میتوان و بایستی این دمل چرکین را از ریشه برکند. رژیم قادر است اعتراضات پراکنده و کم صدا را بسرعت و با کمترین هزینه ای سرکوب کند. در مقابل، سازماندهی اعتراضات کوچک و بزرگ مردم، اعتراضات صنفی و سیاسی مردم برای یک زندگی بهتر و شایسته، زندگی ای که در آن نشانی از سرکوب و توهین و فقر و فلاکت نیست، تنها راه پیشبرد مبارزات موفقیت آمیزمردم در جهت دستیای به مطالباتشان می باشد.

 

چنین مسئله ای به هیچ عنوان نافی استفاده از هر شرایط و امکاناتی برای کاهش فشارهای وارده و یا دستیابی به بخشهایی از مطالبات مردم نیست. مسئله آنست که نباید مردم را به دنبال سراب فرستاد. تنها وسیله ای که میتواند رژیم را به عقب نشینی وادار کند و از دامنه سرکوب و زندان و شکنجه و تبعید و تنگ تر کردن فضای جامعه بکاهد نیروی متحد و متشکل مردم است. چنین مسئله مهمی موضوع نوشته دیگری است که به اطلاع خواهد رسید.

 

الماس فرضی

سپتامبر٢٠١٣

 

Comments are closed.