نگاه ما به گذشته

15050415_1349733161706660_1448492060_n-pngرحیم حبیبی
گذشته چیست ؟
چرا بازبینی گذشته ضرور است ؟
باز بینی برای اینکه چه غلط ها را درست پنداشته بودیم , چه درست ها را غلط انگاشته بودیم !
قبل بر اغاز با تمسک بر گفتواره های بزرگان باید به تداعی اذهان تان دهم اینکه .
دعوا کن ؛ بلی دعوا کن  ؛ قلم بردار و بنویس  .
اگراز گذشته ناراحت هستی ,  یا از وضع ؛  یا از کسی ؛ یا از سیاستی  ؛ یا از طاغوتی ؛ یا از سیاستمدار ی و یا از قلدری ؛ یا از چهره های کاذب ووو.
بنویس حتی در مواردی بر خواهی خورد ؛ که دندان روی جگر باید گذاشت .

چون  من  ؛ یک ورق پاره شفاف را بردار  و هرچه در مخیله وتفکر داری داری برای روشنگری جامعه بنوس ؛ حتی میتوانی  داد بزنی  , تنها با سایز کلمات ات داد بزن تا با ارتعاش صدا , از گلوگاهت .
حالا !
چرا نگاه ما افغانها بیشتر به گذشته محور زده است  و چرا بیشترینه بحث های همه اقشار چیز فهم و اگاه وطن در قید و بست ها وافتخارات گذشته گیر افتاد ه ؛ و به اینده کمتر عطف توجه میشود .
انقلابیون ما به گذشته انقلابی ؛ به افتنخارات گذشته , به کار های گذشته ؛ به ماموریت های گذشته و به خرابه های گذشته بیشتر دل بسته اند .  این وضعیت چنان واگیر و غیر قابل علاج شده که بدون شک حتی اگر دو انسان  و رفیق سالهای پسین   ؛ با هم  در یک  محلی یا مجلسی در تقاطع فکری قرار گیرند , بحث شان فقط به گذشته و به افتخارات گذشته ,  به خانه های گیلی گذشته  , صندلی ,  منقل , داستانهای دنباله دار ؛ رادیو   ؛ ترانه های انقلابی – حماسی  وپاتوقهای  قدیمی معطوف به اه و حسرت  میگردد .
گویی ما در زمانه با زمانه پرسه می زنیم اما در تونل زمان به طرف عقب .
مسله را اگر کمی مشخصتر به تبلور اذهان تان بدهم درمیابیم که :
همین طیف چپی های دیروز قریب به نود در صد شان در بند افکار و افتخارات رهبران شان چنان گیر افتاده که با اسطوره سازی از رهبران متوفی شان قریب است او را نعوذ بالله پیغمبر اخر زمان بسازند . این اپیدمی چنان تسری یافته که غیر قابل علاج می نمایاند  .  ایکاش این اپیدمی برای ما سرایت نمیکرد و مارا ازین دغدغه های رهبر پرستی ؛ مبرا میدانستند اما چنین نیست ؛ رهبران را اگر مورد نقد قرار دهید انگار که توحین را روا داشته  . طرف اگر در ان برحه قداره در دست و درمحیط غیر مسولانه باشد بدون شک سر تان را از بدن جدا خواهند کرد .
این گذشته چرا اینقدر بر تفکر اندیشه و پندار های ما ریشه های   عود دوانیده است .
بقول حافظ این فلیسوف بزرگ حوزه فارسی زبانان
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود           هرگز از یاد من ان سرو خرامان نرود
تمایلات و ترند به عکسهای خیالی ؛  باور های معیوب ؛ رهبران خیالی و نوستالوژی چنان عمیق و ریشه دار شده که حتی تصاویر نا مرغوب ان روز ها را  اسطوره ای نمایش میدهند . گهی ارزشمند ترین داشته شان همین تصاویر بود و دیگر دنبال هیچ کارتونی ,  تصاویر,  نمایشنامه رهبری و شخصیت نباید رفت و به همان چسپید و خسپید گویا که ما زنبور عسل  باشیم که برای ملکه تولید عسل نمایم و به بخاطر رسیدن به ملکه تا بلند ها  , به پرواز ایم و در همان گمنامی بمیریم .
یکی از دلایل  متبارز و شناخته شده ؛ متمسک و یا متمایل به گذشته . فقر فرهنگی است که در اذهان  بسیاری از ما ؛ مستول شده است . این فقر فرهنگی باعث شده که ما از معرفت های پیشرفته یا فهم ناقص داشته باشیم یا درتقابل با انها  بیشتر بر محور زبان ؛ قبیله مان  و گذشته مان , ماوا بگیریم و شخصیت پرست باشیم . همیشه در گذشته بمانیم و بر گذشته بحث نماییم و بر گذشته مباهات نماییم . به نبود این فراست و معنویات است که به گذشته مراجعه میکنیم و این وضع ما را بیشتر جزم اندیش ؛ عقده مند ؛ تحجرگرا و غیر دیموکرات بسازد .
فقر فرهنگی یعنی دشمن اساسی ما در همه ابعاد و بیغوله های ذهنی ما چنان سنگر گرفته که  در حقیقت ما را از اندیشیدن به پدیده  های جدید ؛ باز داشته است .
اینرا باید دانست که گذشته دیگر وجود ندارد ولو که رهبر باشد ؛ ایات و روایات مقدس باشد ؛ افتخارات باشد ؛  ارمان باشد ؛ هر انچه باشد ؛ گذشته است به تاریخ پیوسته است .  با صراحت میتوان اذهان کرد که گذشته را  نه میتوان فراموش کرد ؛ نه میتوان انرا ازبین برد ؛ بلکه گذشته  تا ابد در حاشیه تاریخ تاریخ افغانستان حفظ خواهد ماند .
اما فقط بقول چینایی ها
گذشته را بخوان ؛ اینده را بدان
گذشته  ؛ اگر سالم و قابل ممارثت باشد برای الگو برداری ارزش دارد ؛  البته نه به  همان سبک و شیوه قدیمی بل با صیقل کاری و ترازمند  ساختن روال متداول زمان ؛ برای اینکه دیگر نمیتوان امروز را از دریچه دیروز نگاه کرد , چیزیکه در کشور ما بسیار متداول است و همین بلیه بزرگ چنان ,  دامنگیر شده که ما را اینده  گریز ؛ و همه توجه مانرا به گذشته معطوف داشته است  . چنانکه همین طرز نگرش به عقب ؛  جامعه را سخت بیمار و متلاطم ساخته است .
در مورد جامعه مدرن گفته میشود هرچه تغیر می کند « رابطه با زمان است »
پرسش اساسی ایسنست که ما در چه موقعیتی قرار داریم .
ما در زمان حال که مدرن تر ؛ کامل تر و با تغیرات بسیار جدی تر از گذشته قرار داریم . اینهم در برحه دیگر گذشته است . یعنی گذشته که مهر تمام گذشته را نمیتوان بر ان کوبید و ازین گذشته میتوان استفاده سالم کرد .
جامعه هر لحظه در گذر است . همین حال ما هم در حقیقت بخش از اینده است .
پس باید از نوستالوژی گرایی ؛  به زمان تغیر کنیم  . تا خود را با ان هم صدا و همگام نسازیم ؛ کماکان عقب مانده ایم چیزکه در تفکر ما است  . ما هنوز سخت عقب افتاده هستیم .
اما فراموش نباید کرد که دیروز بمثابه پایه ها و محمل های تاریخی برای ارشیف سازان که ریشه ها و نوستالوزی هویت های تاریخی را مورد واکاوی و تحقیقق قرار میدهند , سخت ارزش دارد اما برای ممارثت های در بستر های مدرنیته  ؛ خیر .
خوب حالا چگونه از شر گذشته رهایی یابیم  ؟
حالا که باورمند شدیم که گذشته قابل برگشت و تغیر نیست ما باید راهکار های مفید را برای اینده , تدارک کنیم .
اولین گام :
انچه را که دیگر قابل برگشت نیست باید تشخیص دهیم .
مثلن ایا همان انقلاب ؛ همان کارد رهبری  , همان موقعیت , همان دوستان , همان محله همان کار و روزگار  ووو… قابل برگشت است . خیر پس باید همه را فراموش کرد و برای از دست رفته  ها جاگزینی های جدیدی را دریافت کرد .
گام دوم :
وقتا که خود به گذشته بی اعتنا شدیم ؛ نگذاریم رفقا ؛ دوستان ؛ اطرافیان و سایر شخصیت های حول و حوش با کشیدن ما به حوزه گذشته افکار مانرا منحرف کنند .
گام سوم : 
جلوگیری ازرویکرد هایست  که در گذشته با ارتکاب ان چه در کنش و چه در واکنشها چه در گفتمان چه در حوزه نقد و بحث ها مرتکب خطا شده و به بیهوده گی انها پی برده ایم .
رفتارو اعمال گذشته ما  , ابدن قابل  استحاله نیست  . این حال ماست که میتواند با تمسک از یاد گیری و باربندی  های تجارب تلخ گذشته ؛ حال را رنگ و بوی تازه دهد . نباید فراموش کرد , که ما در زمان گذشته قرار نداریم ما د رحال زنده گی میکنیم و همین حال را میتوان تغیر داد نه  , گذشته را . در اینجا به نکات بسیار با اهمیتی توجه تانرا را معطوف میدارم که تغیر ناپذیرند و میتوانند ما را تحت تاثیر قرار دهند و افکار مانرا بسوی خویش منحرف سازد .
به الگو های تغیر ناپذیری پاین با ژرفا نگاه کنید .
بگونه الگو اگر از اب و هوای محیط ماحول خویش ناراضی بوده اید چه از درجه حرارت بالا و یا درجه حرارت پاین ؛ ایا گاهی فکر کرده اید که ما میتوانیم این درجات اب و هوا را تغیر بدهیم ؛ ابدن !
پس گلایه و شکوه از اب و هواو تغیر ان در حیطه صلاحیت شما نیست ؛ جز نوع خود ازاردهی ؛ چیزی بیش نیست . اما ما با ذهن روشن از وضع میتوانیم با این تغیرات درجات به جلنج اب و هوا بر خیزیم چنانچه در هوای گرم لباس های نازک و کودتاه تر و در جات  پاین لباسهای گرم و ضخیم تر بپوشیم , در غیر ان تمام فعالیت های اجتماعی را بخاطر عدم رضایت از درجه اب و هوا تعطیل و با اینترتیب خود را باید قربانی  یک فرایند طبیعی کنیم .
الگوی بعدی :
گذشت زمان است .
با توجه با قوانین مستولی طبیعت ؛  پروسه حرکت زمان با سرعتی ثابتی در حرکت است . این قوانین مستولی بر طبیعت حاکم  , غیر قابل تغیر بوده است ؛ توجه  و یا تفکر ما مبنی بر , کندی یا سرعت زمان ؛ تلاش بیهوده بوده و ما را دچار تنشهای بیهوده عصبی میسازد .
الگوی دیگر:
 سن و سال است .
 قوانین دیالیتکی بر همه پدیده های یکسان عمل میکند ؛ امدن نو و رفتن کهنه ؛ همه پدیده های طبیعت در زایش ؛ تکامل,  انهدام دایمی و مستمر قرار دارند ؛ پس هرگز این قوانین دیالیتیکی حاکم بر طبیعت را که مشول حال شما نیز میشود , نمی توان تغیر داد.
بهیوده نباید حسرت جوانی را خورد و هی دنبال جمع و تفریق جوانی و ایام خوش جوانی بود , محاسبات که ما را به نتایج جالب نمی رساند ده های الگو دیگری هم است که میتوان انها را بر شمرود اما اینرا میگذارم  به شما خواننده گان گرامی که خود ,  در ایجاد  و جمع و تفریق ان خود را کمک کنید  .
کلام اخیر اینکه : 
 سعی نکنید به گذشته متمسک و معتقد بمانید این بمانند انست که عقربه  ساعت را به عقب بر گردانید ؛ فرایند که امکان ندارد.

 

Comments are closed.