بحران افغانستان ، ابعاد داخلی و خارجی آن

 حکيم روان

 

 بحران افغانستان ، ابعاد داخلی و خارجی آن

بحران افغانستان نتيجه منطقی تقابل دو گرايش مخالف ومتخاصم است .گرايش تغير و تحول ، آزادی و حقوق مدنی ، ترقی و عدالت اجتماعی از يکسو و گرايش ضد تغير و تحول ، جبر و الزام ، استبداد و خودکامگی از سوی ديگر . هرگاه جنبشی و تحرکی در کشور برای تغير اوضاع براه افتاده است ، فورا يک ملای لنگ ، کر و کور پیدا شده و از هر سو پول و اسلحه برايش سرازير شده تا جلو آنچه را بگيرند که در ذهن کور و عقبگرای ملای لنگ ها بدعت پنداشته ميشود .

اين تقابل به شکل مرئی و نا مرئی هميشه وجود داشته ولی از يک و نيم قرن به اين سو از زمان پادشاه آزاديخواه افغانستان ، امير شيرعليخان آشکار گرديده است . چنانچه عناصری از همين قماش ، سيدجمال الدين افغان نابغه بينظيرجهان اسلام را نسبت انديشه های تحول طلبانه آن از کشور تبعيد نمودند و پادشاه خيرخواه افغان را از کمک و ياری شان محروم ساختند . تاريخ افغانستان مشحون از به توپ بستنها ، زندانهای مخوف ، حماسه ها و کارنامه های جاويدانی وطندوستان افغان است .

 تاريخ سياسی کشور ما شاهد اين حقيقت است که هميشه  در پهلوی زمامداران مستبد کسانی و حلقاتی نيز بوده اند که برای طولانی ساختن عمر استبداد و لگام گسيختگی، به خود فروشی و خيانت متوسل شده اند و آنهائي را که خواستار  ترقی وطن ، بهتر شدن زندگی مردم ، تحديد قدرت هيأت حاکمه استبدای ، نظارت بر عملکرد حکومت و مشارکت فعال سياسی مردم در امور سياسی و اجتماعی، جزء فرهنگ و مبنای افکار و خرد سياسی شان بوده و درين راه جان و مال خويش را دريغ نميکردند ، به اتهام نافرمانی ، بدعت و بی دينی تکفير نموده اند

.

 دشمنان خارجی افغانستان برای منافع نامشروع خويش در کشور ما ، بقا و کمک به استبداد داخلی ازين زمينه ها  بهره برده است و با مداخله در امور داخلی کشور ما از طريق افراد و گروههای زرخريد داخلی موانعی را در راه آزاديخواهان واقعی بوجود اورده اند . بحران تباهکن امروز بازتاب مداخلات  پيهم خارجی از طريق فرزندان ناخلف کشور بمنظور منافع آزمندانه نامشروع بيگانگان ، حمايت از استبداد داخلی ، فروپاشی وحدت ملی ما و جلوگيری از تغيرات و ريفورمهای اصلاحی طی اين مدت ميباشد .  وحشتناکتر از همه اينکه ما افغانها تا هنوز ازين تراژيدی دردناک درس های برای خود استخراج ننموده ايم .

قدرتهای خارجی با استفاده از استقرار مناسبات عقبمانده قبيلوی در جامعه ما توانسته اند نفاق ملی و بی ثباتی ملی را در کشور ما دامن بزنند و زمينه حضور سياسی خويش را در داخل کشور ما تضمين نمايند . رويدادهای سياسی اخير کشور به وضاحت علت خارجی جنگ ها ، بی ثباتی ، بی امنيتی و بی عدالتی را به اثبات رسانيده است  .

بی حيايی کشورهای مداخله گر باالخاصه پاکستان و ايران در امور داخلی کشور ما به حدی رسيده که حتی رهبران اين کشورها ضرورت پوشيدن و کتمان نمودن مداخلات ، پلانهای خائينانه و ضد افغانی خود را نمی بينند، برعکس آنرا حق طبيعی خود تلقی ميکنند .

مداخله آشکار اين کشورها ، بيانات و اظهارات رهبران آن در مورد قرارداد امنيتی کشور ما با ايالات متحده امريکا بيانگر مداخله عريان اين کشورها در امور کشور باستانی ما است .

حتی پاکستان که تا اکنون تحت الحمايه دولت انگليس ميباشد و اساس کشور مصنوعی شان را استعمار بناء نهاده است ، آشکارا اعلام ميدارد که :

– تجهيز نيروهای مسلح افغان  بايد در مشاوره با غلامان پنجابی صورت گيرد .

– مسؤلين وزارتخانه های قوای مسلح در مشوره با رهبران تروريست پرور پاکستانی تعيين و مقرر گردند .

– محصلين نظامی اردوی افغان تنها در پاکستان تحت نظر آی-اس-آی تعليم ببينند .

– در داؤطلبی های معادن افغانستان ، پاکستان حق اوليت داشته باشد .

– در عرصه سياست خارجی دولت افغان بايد طبق ارزوهای ناپاک پاکستان ، مناسبات با کشور هند محدود نموده  و قونسلگری های موجود هند را در افغانستان بسته و يا هم تحت تعقيب قرار دهد .

– در پروسه مصالحه و مذاکرات با طالبان نقش کليدی به پاکستان واگذار گردد .

– از اعمار بندهای آبگردان بر درياهای افغانستان که به پاکستان سرازير ميشوند ، جلوگيری بعمل آيد .

      ايران با سياست های توسعه طلبانه مشابه در برابر حاکميت ملی ، تماميت ارضی ،-

 منافع و مصالح ملی افغانستان موقف دارد .

تلاشهای سياسی و ديپلوماتيک افغانی طی سالهای طولانی بر پاکستان اتومی و ايران

در حال اتومی شدن اثری ندارد . مداخلات آشکار و پنهان پاکستان و ايران در امور داخلی افغانستان به شکل بی شرمانه ادامه دارد . برعلاوه پرورش ، تجهيز و گسيل تروريستان و آدمکشان به تحريکات روزافزون در نوار سرحدی دست ميزنند. پيشروی متجاوزين پاکستانی در مناطق شرقی کشور و اعمار پوسته ها در داخل قلمرو افغانستان و به توپ بستن قريه جات ولايت کنر بيانگر سياست های تجاوزگرانه الحاق سازی خاک افغانستان است . دولت آخوندی و ضد بشری ايران صرف نظر از تقاضاهای مکرر دولت افغانستان ، جوامع مدنی و گروههای مدافع حقوق بشر ، افغانها را با بهانه های گوناگون دسته دسته غرغره ميکند . دولتهای ضد انسانی و ضد اسلامی پاکستان و ايران با داشتن گروههای مزدور داخلی نه می ماند ، زندگی افغانها به روال عادی و انسانی برگردد .

وضعيت موجود در افغانستان و پيرامون آن از ما ميخواهد تا بدون احساسات و بلند پروازيهای روشنفکرانه ، با شيوه های عاقلانه و هوشمندانه راه بيرون رفت از بحران جاری را جستجو نمائيم .

وضعيت موجود به ما مي آموزد که اگر واقعأ خواستار قطع مداخلات سيستماتيک خارجی برای بقای استبداد و حاکميت گروههای مزدور ومعامله گر در کشور خودهستيم ، پس بايد با اتحاد و همبستگی ملی و سراسری، برای برچيدن بستر مداخلات خارجی که همانا عقب ماندگی قرون وسطايی ، مناسبات و فرهنگ فرسوده قبيلوی ، نفاق ملی ،عقبگرايی و تفسير انحرافی از شريعت غرای محمدی به نفع بقای بی عدالتی اجتماعی و توجيه مداخلات خارجی است ، آستين ها را برزنيم و پيکار سازندگی ملی را با اشتراک همه افغانها آغاز نمائيم .

قابل تذکر است که بحران افغانستان ابعاد داخلی و خارجی دارند . کشور ما در دوران جنگ سرد بين شرق و غرب مرکز تلاقی منافع ضد انسانی و قربانی بی چون و چرای آنها گرديده و عواقب شوم اين جنگ هنوز دامن پرخون کشور و تن نيم جان ملت افغان را رها نکرده است .

پس بر افغانهای وطندوست است تا در کنار تأمين اتحاد و همبستگی بلاقيد و شرط و بلا استثنای تمام نيروهای افغان ، با براه اندازی جنبش عمومی مردم ، در جهت تحکيم و توسعه پروسه آغاز شده ، دوام و مؤثريت حمايت جامعه بين المللی از کشور ما ، بمثابه وجيبه انسانی و اخلاقی آنها در امر بزرگ برگشت صلح، قلع و قمع سازمانهای مافيايی و گروههای مسلح غير قانونی ، تأمين حاکميت ملی مبنی بر اراده واقعی مردم ، بازسازی زيربناهای اقتصادی و اتخاذ تدابير فوق العاده در جهت رفاهيت و سعادت مردم داغديده افغانستان بلا تأخيردست بکار شوند .

بيشتر از يک دهه است که جامعه بين المللی درگير مبارزه با گروههای تروريست و جنگ طلب القاعده و طالبان است . اين مبارزه به دليل دو رويی ايالات متحده و متحدين ناتويی آن به موفقيت های قابل ملاحظه نيانجاميد . چون آنها عامدانه از نقش پاکستان بمثابه حامی و مشوق تروريسم و بنيادگرايی چشم پوشی ميکنند . عوض آنکه پاکستان را تنبيه و مجازات نمايند و تعزيرات سياسی و اقتصادی را عليه آن وضع نمايند ، ميخواهند آنرا از طريق حمايت مادی و معنوی به سوی اتحاد عليه تروريسم فراخوانند .پارادوکس!

فراخواندن پاکستان برای مبارزه عليه تروريسم ( پاکستان ) مضحکه بيش نيست . اين تلاشها جز اتلاف وقت و نيرو چيزی را به آرمغان نخواهد آورد . خوشبينی خواهد بود ، اګر توقع رود ، تا پاکستان از حمايت و رهبری تروريسم دست بکشد .

جهانيان فراموش ميکنند که پاکستان مقدرات و بقای خويش را با بنيادگرايی و تروريسم گره زده است . جامعه جهانی با اغماض و خودفريبی تلاش دارند تا خود را تلقين نمايد که در مبارزه با تروريسم، با کمپلکس تروريسم و بنيادگرايی (پاکستان ) نه ، بلکه با القاعده و طالبان مقابل است . در حاليکه برای پاکستان ، القاعده و طالبان گردانها و وسائلی بيش نيستند . به اين ترتيب بحران خونبار افغانستان در بعد خارجی آن ادامه دارد.

قوای مسلح افغانستان که تحت قيموميت جامعه جهانی قرار دارد ، و جامعه جهانی مسؤليت تجهيز و بلندبردن مهارتهای محاربوی آنرا عهده دار گرديده است ، بايد از همه اولتر به شاخصهای عدم وابستگی سياسی و سکولاريزه شدن آن توجه معطوف گردد

راههای تنظيمها و احزاب سياسی بسوی قوای مسلح بايد مطابق قوانين کشور کاملا مسدود باشد . قوای مسلح متحد و يکپارچه ، بايد جايی برای نوک پای پديده های ننگينی

چون قومگرايی ، سمتگرايی ، اختلافات مذهبی و لسانی نداشته باشد . قوای مسلح افغانستان بايد سپر مطمئن دفاع از تماميت ارضی کشور باستانی ما افغانستان عزيز ، حاکميت ملی ، منافع و مصالح ملی و ارزشهای مادی و معنوی جامعه کثيرالقومی ما باشد . اصول ناسيوناليزم افغانی بايد مبنای روح رزمندگی قوای مسلح را تشکيل دهد .

منافع افغانستان و ملت افغان ( خانواده مشترک تمام اقوام برادر و برابر افغانستان ) بايد راهنمای عمل قوای مسلح افغانستان باشد . قوای مسلح کشور ما بايد به امر تبديل  نمودن رؤياهای برحق مردم ما برای برقراری صلح ،بقای دموکراسی و تأمين عدالت اجتماعی به واقعيت ، کمک نمايد .

برعلاوه دستگاه دولتی مسؤل ، ملی و مردمی در امر پايان بخشيدن به بحران جاری بمثابه عامل عمده داخلی نقش کليدی دارد . متأسفانه برخلاف روحيه ماده چارم قانون

اساسی کشور و برعکس انتظارات برحق مردم افغانستان ، با مسأله حکومت به اساس روابط و علايق تنظيمی و مصلحت های نامشروع ، برخورد صورت گرفت . عناصري که سالها بر مردم تاخته بودند و عاملين شناخته شده و آشکار خونريزیها و مرتکبين جنايات ضد بشری ميباشند ، در دستگاه دولتی بر اساس معامله ضد مردمی جا بجا شدند و حاکميت که مال مردم است ، بمثابه ملکيت شخصی استفاده گرديد و مورد معامله قرار گرفت . اداره نااهل مفسدين برعلاوه حيف و ميل مليارد های جامعه بين المللی ، ملکيت های شخصی و عامه مردم افغانستان را چور و چپاول نمودند . فساد و ارتشاء مشخصه اصلی دولت را تشکيل داده ، به اين علت شهرت بد و رسوائی بزرگی را در جهان کمايی نموده است . در حقيقت امر دولت خود اسباب تجريد و انزوای سياسی خود را فراهم نموده و از حمايت و پشتيبانی مردم خود را محروم ساخت .

اگر ما عوض اداره فاسد امروز يک اداره مسؤل ، کارا و با صلاحيت ميداشتيم و عوض اداره امروز که بيشتر به يک باند مافيايی شباهت دارد ، يک حکومت ملی که به اساس اراده واقعی مردم استوار ميبود و در جهت التيام دردها ، ارزوها و آمال و رضايت مردم کار ميکرد ، مردم افغانستان با اشتراک فعال خود ، کار بحران جاری را به کمک و ياری جامعه بين المللی يکسره ميساخت و سرنوشت جنگ با طالبان بيگانه پرست را بنفع افغانستان خاتمه ميبخشيد و دستآوردهای چند سال اخير بمراتب بيشتر و آسيب ناپذيرتر ميبود .  چنين است بعد تراژيک داخلی بحران جاری در افغانستان .

اگر به حقيقت واقعيتها پی ببريم ، يک گام به حل مشکلات نزديکتر ميشويم . وقتی مجرم مرتکب جرم شود ، قانون دست او را ولچک می زند و طبق حکم قانون مجرم را محکوم ميسازد . در برابر هجوم و حمله فرد مسلح نميتوان به دست خالی از خود دفاع کرد . جواب جنگ تجاوزکارانه ، جنگ دفاعی است . جنگ بخاطر صلح ، امنيت مردم و دفاع از کشور، جنگ عادلانه ، جنگ روا و برحق است . به هر حال جنگ ، جنگ

است . از هر وسيله ممکن بايد برای جلوگيری از جنگ استفاده شود . ولی تماميت ارضی کشور ، حاکميت ملی ، منافع و مصالح ملی ، صلح ، دموکراسی و عدالت اجتماعی ارزشهای اند ، که در راه حراست و دفاع از آن به قربانی می ارزد .

ما از تلاشهای رهبران کشورهای دوست و دولت افغانستان در راه مصالحه با طالبان غير وابسته حمايت ميکنيم ، ولی با مصالحه ایکه ما را يک گام به پيش ببرد ، نه به عقب .

از نظر ما دستآوردهای دهسال اخير به هيچوجه قابل معامله نيست ، در غير آن صلح ، به قيمت توقف پروسه جاری و ربودن يکی از دستآوردهای دهسال اخير ، يک فرصت برای بحران جديد خواهد بود . قانون اساسی کشور با تمام ارزشهای دموکراتيک آن ، آزادی مطبوعات ، انتخابات پارلمانی و رياستی در سراسر کشور ، انتخاب شوراهای ولايتی ولسوالی و غيره ، آزادی احزاب سياسی ، تضمين حقوق زن ، تحکيم و توسعه دموکراسی ، انکشاف معارف و توسعه اقتصادی ارزشهای مسلمی اند که ارجگذاری به آن بايد اساس مذاکرات صلح را تشکيل دهد .

بدون شک ، در هر صورت ، در صورت جنگ و مصالحه ما با پاکستان سروکار داريم ايران بازيکن ديگری تياتر جنگ است . برای يک لحظه مکث ميکنيم بر مواضع و نظريات واهی وطندوستان قالبی و متحجر افغان که بدون عاقبت انديشی و خلاف توقع مردم جنگزده افغانستان ، فريادهای خروج نيروهای خارجی را سر ميدهند .

– آنها متوجه نيستند ، که فريادهای شان با فريادهای القاعده ، طالبان و در رأس آن آی-اس-آی پاکستان و رژيم آخوندی ايران يکسان است .

تا اکنون صدها ګروه مسلح غير مسؤل در سراسر کشورفعال اند و مردم آزاری ميکنند ، تنظيمهای جهادی سلاحهای خويش را مخفيانه انبار کرده اند و از آن در فرصت مساعد چور و چپاول مردم وعليه گروههای متخاصم استفاده خواهند کرد .

مداخلات خارجی به پيمانه وسيع و آشکار در امور کشور ادامه دارد و جنگ نيابتی عليه افغانستان ابعاد گسترده تر بخود کسب ميکند . برای يک لحظه فرض ميکنيم که نيروهای خارجی طبق ارزوی القاعده ، طالب –حقانی-حکمتيار- پاکستان و رژيم آخوندی کاملا افغانستان را ترک گفت ، چی واقع خواهد شد ؟ فروپاشی قوای مسلح افغانستان (تا اکنون و تا آينده نا معلوم معاشات قوای مسلح را ايالات متحده امريکا ميپردازد )حاکميت طالبی ! عقب گشت بسوی قرون حجر ! دستآوردهای دهساله ضرب در صفر ! عوض پول افغانی ، چلش کلدار پاکستانی ! قطع دست و پای متتخلفين ! وحشت و بربريت ! جنگ داخلی بی پايان !

افغانها از« نيات خالصانه »همسايگان « مسلمان » خود پاکستان و ايران قلبأ سپاسگذار اند و مرهون احسانمندی آن عده هموطنان خودنما ، سبکسر و غير مسؤل در برابر سرنوشت کشور و مردم ولی « وطندوست » نيز اند ، که اين چنين آينده بی مانند را بزرگوارانه برای مردم خود آرزانی ميدارند .

آنها « وطندوستان واقعی! » با لفاظی و طمطراق خاص و فوق العاده از اشغال کشور حکايت ميکنند و ميخواهند اشغال را به حاکميت آی-اس-آی تعويض نمايند تا افغانستان مستقل و آزاد گردد .

آزادی از نظر آنها ، تأمين حاکميت شان در غير آن جنگ و مبارزه تا انتها .

آنها زمامداران امروز را نسبت « اشغال » کشور، به تازيانه دشنام و استهزاء ميگيرند و خواستار خروج هر چي سريعتر سربازان خارجی اند .

آنها چون پاکستان و ايران ، آلقاعده و طالبان خواستار آزادی کشور و رفع « اشغال » آن اند . اين دسته از« آزاديخواهان» گاهی آزادی های قبل از « اشغال » بزعم شان ، با آزادی های کشورهای چون آلمان ، جاپان ، کوريای جنوبی و غيره مقايسه نموده اند ؟

بعد از ختم جنگ دوم جهانی بمدت (۶۸ ) سال حدود ( ۴۰۰۰۰ ) نيروی نظامی امريکايی در آلمان و ( ۲۰۰۰۰ ) در جاپان حضور دارد و از مدت (۶۳ ) سال به اين سو ( ۲۰۰۰۰) نيروی نظامی امريکا در کوريای جنوبی مستقر است .

آيا افغانستان طی ( ۶۰ ) سال گذشته نسبت به کشورهای آلمان ، جاپان و کوريای جنوبی بيشتر آزاد بوده است ؟

مثالی از کشورهای اسلامی ميزنيم : حدود ( ۲۳ ) سال، از زمان قبل از حمله عراق بر کويت در عربستان سعودی ( ۱۵۰۰۰ ) نيروی نظامی ايالات متحده امريکا بمنظور دفع حمله احتمالی عراق مستقر گرديده است . کشوريکه از آن دين مقدس اسلام برخاسته است وقبله مسلمانان جهان است . کشوريکه پروژه طالبان و رژيم طالبان « افغانستان مستقل » را حمايت مالی ميکرد . ماجراجويان روشنفکر « وطندوستان واقعی » و    «آزاديخواهان » مسلمان نما اين معما را چه جواب دارند ؟

همچنان حدود ( ۱۵۰۰۰ ) نيروی نظامی امريکا در امارات و به همين کميت نيروی نظامی ايالات متحده در کويت مستقر اند . جهاديها و طالبها از برکت چنده های شيخان سعودی و امارات عربی صاحب مال ومنال شده اند و شکمهای شان تا زانو رسيده اند . طالبان که ادعای اشغال کشور دارند، چرا در زمان اشغال کرنيل امامها، حميدگل ها، اسامه ها عليه اشغال حرفی بزبان نمی آوردند ؟ آيا عوض پول افغانی چلش کلدار در سراسر افغانستان اشغال نبود؟ وقتی به فرمايش آی-اس-آی پاکستان، افغانستان را از عرصه مناسبات بين المللی خارج ساختند و فاقد حضور در فعاليت های سياسی در عرصه جهانی ميگرديد ، اين به معنای آزادی افغانستان بود ؟ وقتی اين کشور را به مرکز فعاليت های تروريستی القاعده و ساير ګروپهای معلوم الحال تروريستی ، و به حيث مرکز جدی خطر در برابر امنيت بين المللی مبدل ميساختند ، کشور ما اشغال نه شده بود ؟ چرا قهرمان تروريسم ، رهبر القاعده از مرکز و قبله اسلام ( عربستان سعودی ) فعاليتهای اسلامی خود را تنظیم نمی کرد ؟

دشمنان افغانستان تلاش دارند ، مردم مارا در برابر ابر قدرت جهانی قرار دهند . افغانها بايد خلاف ارزوی دشمنان خود با ابر قدرت جهانی کنار آيد و به مثابه کشور مستقل معامله نمايد و در عرصه مناسبات بين المللی حيثيت و وقار سياسی خود را بازيابی نمايد

چرا افغانها بايد به خواست پاکستان ، ايران ، عربستان سعودی و شيخ های امارات دشمنان غربیها و امريکائی ها باشند ، درحاليکه رهبران اين کشورها با غربی ها و امريکائي ها  در طول تاريخ شان خلوت نشين ميباشند ؟

کاملا واضح است که بحران طولانی ۳۵ سال اخير در نتيجه نزاع مسلحانه بر سر قدرت  در تحت نفوذ کشورهای خارجی توسعه و تعميق يافته است .

وقايع سالهای اخير حقايقی بيشماری را برملا ساخت ، مبنی براين که ، اين کشورها باالخاصه پاکستان و ايران برنامه های خويش را از طريق سازمانها و تنظيم های افغانی تحت حمايت شان پیگيری ميکنند .

ما از سياست های تفاهم ، کنار آمدن ، همکاری و تعاون ، اعتماد و احترام متقابل در عرصه روابط خارجی با همه کشورها بالخاصه با ايالات متحده امريکا حمايت مينمائيم .

ما خواستار توافقنامه امنيتی با ايالات متحده امريکا ميباشيم . توافقنامه ايکه منجر به تقويت همه جانبه قوای مسلح کشور گردد ، سد محکم در برابر مداخله بيگانگان بالخاصه پاکستان و ايران در امور داخلی افغانستان شود ، حاکميت ملی ، تماميت ارضی ، امنيت سراسری ملی ، توسعه و تحکيم دموکراسی ، پلوراليسم سياسی ، تأمين عدالت اجتماعی ، توسعه اقتصادی  محو مافيای موادمخدر و گروههای مسلح غير مسؤل را تضمين نمايد .

ما توافقنامه امنيتی با ايالات متحده امريکا را بمثابه تضمين ادامه پروسه آغاز شده در زمينه بازسازی سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی تلقی مينمائيم .

توافقنامه امنيتی با ايالات متحده امريکا بحيث فاکتور نيرومند بين المللی در امر استقرار اوضاع ، استحکام و ثبات سياسی ، اقتصادی و اجتماعی ممد واقع خواهد شد و کشور ما را کمک خواهد کرد تا در جهت استقلال همه جانبه و خود کفائی گامهای مؤثر بردارد و راه و طريق کشورهای چون آلمان ، جاپان ، کوريای شمالی و غيره را در سمت و سوی اهداف بزرگ ملی طی نمايد .

حزب ما بدون در نظرداشت توهمات چپ و راست ، با اعتقاد خالصانه و با الهام از منافع و مصالح ملی و متکی بر تحليل علمی از اوضاع سياسی و نظامی در کشور و منطقه ، حمايت  و پشتيبانی خويش را از موافقتنامه امنيتی با ايالات متحده امريکا اعلام ميدارد .

افغانستان لحظاتی حساس تاريخ خويش را ميگذاراند . تجارب گذشته دردناک را بايد راهنمای عمل خويش قرار داد . ايديولوژی های چپ و راست افغانستان را بار بار در ورطه نابودی قرار داد . دشمنان خارجی به گونه های مختلف از ناهنجاری اوضاع افغانستان منفعت برده اند . در جريان جنگهای سی و پنج ساله، کشور ما زيانهای جبران ناپذير زياد ديده است . برای التيام دردها ، جبران خسارات ، بازسازی کشور و آغاز زندگی نوين، امر وحدت ملی و وفاق ملی همه اقشار و صنوف جامعه ، صرف نظر از وابستگی های قبلی نسبت به هر وقت ديگر اشدأ ضرورت است .

ما مشترکات فراوان برای کار و زندگی مشترک ملی داريم . اساس وحدت و همبستگی مارا وطن مشترک ، تاريخ و افتخارات مشترک ، منافع مشترک عامه  و همه گير تشکيل ميدهد . تنها منافع شخصی و گروهی ، منافع متعارضی اند ، که اساسات وحدت ملی را  برهم ميزند . اين منافع در داخل يک فاميل باعث تباهی فاميل ميگردد، احزاب ، دولت ها و ملت ها را از هم می پاشند . در کشور ما افراد و گروههای جاه طلب منافع متعارض خويش را زير نام دين ، قوم ، زبان و سمت از ديد مردم پنهان ميسازند . چون میدانند که با چهره اصلی در پيشگاه مردم محکوم خواهد شد . ولی اين محاکمه دير يا زود به سراغ شان ميرسد .

زمان آن فرا رسيده است تا ما همه همديگر را فرزند وطن بناميم و دست برادری و برابری را به سوی يکديگر دراز نمائيم و همه بدون امتياز و برتربينی در امر دفاع از مادروطن مشترک و منافع ملی مشترک بسيج گرديم . همه فرزندان وطن بايد شانس و فرصت خدمت بمردم و وطن داشته باشد . کليه مردم ، بشمول افراد ، گروهها و احزاب اپوزيسيون و دولت بايد در امر دفاع از کشور و منافع عاليه مردم ما در صف واحد و شکست ناپذير قرار بگيرند . دفاع از حاکميت ملی ، تماميت ارضی ، پروسه آغاز شده بازسازی سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، تحکيم و تعميق دموکراسی ، دفاع از دستآوردهای دهسال اخير ، ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی اصولی اند که ميتواند مبنای مستحکم و تزلزل ناپذير وحدت ملی را تشکيل دهد .

در جامعه کثيرالقومی ما گروهها ، اقشار ، اصناف و طبقات مختلف وجود دارند . وجود اقشار مختلف مردم بمعنی موجوديت تعدد منابع قدرت است . متأسفانه افغانها خاصتأ گروهها و احزاب سياسی ظرفيت تحمل واقعيت های جامعه خودرا ندارند . بعد از ۷ و ۸ ثور حکومت های مطلقه يک حزبی بوجود امدند و جنګ های خونين را برای برون کشيدن رقيب از صحنه سياسی براه انداخته شدند . احزاب چپی و راستی اصل تکثر منابع قدرت ( پلوراليسم ) را در عمل رد و نفی کردند .

سوگمندانه ما تا هنوز با وجود تجارب دلخراش و داشتن  قانون اساسی دموکراتيک و قانون احزاب شاهد فرهنگ سياسی در کشور نيستيم ، که پلوراليسم سياسی يا کثرت گرائی سياسی را بمثابه اصل بنيادی تقسيم قدرت احترام نمايند . هنوز پارلمان کشور منحصر به زورمندان و جنگسالارانی است ، که در نتيجه چور و چپاول درائی های شخصی و عامه ، تجارت مواد مخدر و اسلحه و پولهای بی حساب استخبارات خارجی ، صاحبان دارائی های سرشار شده اند .

حزب ما بمنظور رفع انحصار قدرت ، حفظ نظم و ثبات سياسی ، ايجاد فضای همکاری و تعاون پيشنهاد مينمايد تا حد اقل ۵۰ ٪ کرسی های پارلمان را به احزاب سياسی اختصاص داده شود . اين امر بدون شک توسعه و تعميق دموکراسی و بکارگيری آن در پراتيک سياسی و اجتماعی تأمين خواهد کرد .

همچنان لازم ميبينيم تا احزاب سياسی در پهلوی دولت و ناظرين جامعه ملل نقش کنترول و نظارت بر جريان انتخابات را داشته باشد .

ما به اين باور هستيم که گروههاو احزاب با وجود اختلافات بايد همديگر را در محدوده منافع ، اهداف ، ظرفيت ها و امکانات ، احترام نمايند . برای اينکه در يک جامعه باثبات سياسی زندگی کنند، بايد برای رهبری و اداره دولت با هم همکاری داشته باشند .

به اينصورت نقش مردم از طريق احزاب سياسی در اداره و رهبری قدرت سياسی تبارز ميکند و ارزشهای دموکراتيک در عمل تجسم واقعی مييابد .

 حزب ما بايد اين باور را نهادينه سازد که وحدت و همبستگی مردم ميتواند جلو خونين ترين فجايع و وحشی ترين جنگجويان را بگيرد . اراده مردم ميتواند ناممکنات را ممکن سازد .  نيروی مردم است که تاريخ ميسازد . به پيش در راه وحدت و همبستگی سراسری ملی !

زمان آزمون حيات و ممات را در برابر افغانها قرار داده است . ما وقتی اين آزمون تاريخ را پيروزمندانه سپری کرده ميتوانيم که هوشمندی و تعقل سياسی ،  جای قدرت طلبی ها، خودخواهی ها ، امتيازطلبی ها و غرايز طبيعی حاکم بر ما را احراز کند . حل مسايل حياتی ملی را با احساس مسؤليت در برابر وطن ، عاطفه و ترحم بمردم در خون غلتيده افغانستان ، با خصائل عالی و متمدن ، با تواضع و خاکساری و با اخلاق و فضائل انسانی ميتوان ممکن ساخت .

حزب ما مانند هميشه يکبار ديگر بلا استثناء ،همه نيروهای افغانی را به سوی وحدت و اتحاد سراسری ملی دعوت مينمايد و تأکيد ميکند که اين امر نسبت به هر وقت ديگر اجتنا ب ناپذيرتر گرديده است .

همه با هم بسوی وحدت و همبستگی سراسری ملی !

 

Comments are closed.