روشنفکر»افغان درسراشيب»

حکيم روان

چنانچه ديده ميشود ، کلمه روشنفکر مرکب از دو کلمه روشن و فکر است . روشنفکر کسی است که دارای تفکر روشن ، شفاف ، واضح ، دقيق ، درست، مثبت ، مفيد و علمی باشد و روشنفکر کسی است که نه تنها قانون مندی تغير و تکامل را دقيق و علمی درک کند ، بلکه به کمک اين درک به پروسه تکامل جامعه به خيرانسان کمک برساند.  انسان فکر ميکند تا خود ، ماحول و واقعيت های دور و بر خود را بشناسد . هر قدر که انديشه و تفکر انسان متنوع ، مختلف و گوناگون باشد ، به همان اندازه شناخت ابعاد و جوانب مختلف واقعيتها و درک کامل از آن خوبتر ميسر ميگردد. برای توضيح و روشنی مطلب مثال مياوريم : ما خيلی زياد در باره استبداد ميشنويم ، استبداد يک مفهوم عام است و تنها به سياست و حکومت محدود نمی شود . استبداد جوانب سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، دينی و فکری دارد . شناخت از استبداد نيز بايد متناسب به پهنا و ژرفای اين مفهوم باشد . پرسش اينست که آيا روشنفکرانيکه داد از مبارزه با استبداد ميزنند ، شناخت جامع و متناسب از اين واقعيت ناميمون را دارند ؟ آیا

« روشنفکر » ما متوجه عنصر استبداد در افکار، گفتار و کردار خود است ؟ و آيا در امر بوجود آوردن  مؤسسه ای يا نهادی که در آن تاريخ دان ، اقتصاد دان ، جامعه شناس ، فرهنگ شناس ، روان شناس و سياست دان همه در يک بحث گسترده عقلانی ، در همکاری و تفاهم با همديگر به نتيجه واحد در باره شناخت استبداد و بطور کلی در مورد مسائل جامعه رسيده باشند ، دست يافته است ؟ واضحا جواب نی است .

چون تفکر و انديشه برای شناخت کامل واقعيت ها و تغير آن به نفع انسان در صلاحيت و حيطه توان يک فرد و يک گروه نيست ، پس اين امر ايجاب اجماع ميکند . خوب ممکن است يک حزب سياسی دارای اعضا و رهبری با صلاحيت دارای تجارب و اندوخته های علمی بتوانند يک تصوير کلی از جامعه را ارايه بدارند ولی دقيقا تغير جامعه به مفهوم واقعی آن ، بدون يک اجماع وسيع ( پلوراليسم ) از محیط  و قدرت يک گروه و يا حزب سياسی خارج است .  يک حزب سياسی ، ولو بسيار هم بزرگ و پر جمعيت باشد ، چون حزب مجموعه همفکران است و جامعه متشکل از طبقات ، اقشار و لايه های گوناگون است و احزاب خواهی نخواهی بيانگر منافع طبقات و اقشار معين جامعه اند ، پس به هيچوجه يک حزب نه ميتواند ، منافع همه اقشار و طبقات جامعه را بلا استثناء نمايندگی کند . تفکر حزبی جانبدارانه نه ميتواند انعکاس همه جانبه منافع کليه طبقات و اقشار جامعه باشد ، بناء تغير اجتماعی نياز به پلوراليسم در عرصه سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی دارد .

معمولا احزاب در افغانستان نسخه های آماده شده و نقلی را بنام برنامه و پروگرام سياسی پيشکش ميکنند ولی هيچگاه هيچ حزبی ، چی چپی چی راستی تصوير دقيق ، واقعی و جامع جامعه را بر مبنای واقعيت های جامعه افغانی اساس عمل خود قرار نه داده است . به همين دليل همه احزاب با بن بست پس از بن بست دست به گريبان اند . شناخت و تغير واقعيت های اجتماعی عمليه ای نيست که با فرمان يک گروه ، رهبر يا فرمانروا بطور آنی ، ساده و بی درنگ واقع گردد ، بلکه يک عمليه قانونمند ، طولانی ، پيچيده و بغرنج است و در شرایط  آگاهی عامه ، آزادی تفکر ، آزادی بيان ، آزادی بحث های عقلانی و وحدت عمل نيروهای جامعه بوجود آمده ميتواند .

 رفاه اجتماعی و پيشرفت امروزه علمی و تخنيکی مديون آزادی فکر و انديشه بوده است تفکر راهنمای عمل است و عمل تفکر را تجسم عينی ميبخشد . وقتی تفکر امکان تبارز نه داشته باشد ، چگونه آيده های علمی، انسانی و مفيد در عمل پياده و به واقعيت تبديل شده ميتواند ؟ بدون تمکين و احترام به آزادی فکر و انديشه ، بدون همکاری و تحمل تفکر مخالف و بدون رعايت و احترام به پلوراليسم تمام ادعاهای بلند پروازانه و سفسطه گويی ها ی سياسی به درد تغيرات ضروری در جامعه نمی خورد .

آیا در جامعه ما به اين ارزشها توجه صورت ميگيرد ؟

در دهه دموکراسی و در سايه قانون اساسی ۱۳۴۳ کشور ما برای اولين بار دموکراسی و انتخابات پارلمانی را به مثابه ستون اساسی دموکراسی تجربه کرد . در سايه ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی ، سازمانهای سياسی مختلف چپ ، ميانه رو ، ليبرال ، محافظه کار و راست در عرصه سياسی کشور ظهور نمودند . متأسفانه « روشنفکر » آنرا «دموکراسی قلابی» و « تحفه شاهانه » نام داد ، آگاهانه و غير آگاهانه به زوال دموکراسی وقت کمک کرد و راه را برای استقرار ديکتاتوری ها ، رويارويیهای خونين و فجايع غير قابل پيشبينی هموار کرد .

 قاعدتا در جوامع ستمديده و عقب مانده ، نيروهای افراطی (چپ و راست) نسبت به ساير نيروهای سنتريست ، معتدل و ميانه رو بيشتر جاذبه می داشته باشند . شعارهای افراطی، ماجراجويانه و غير مسؤلانه خصوصا در بين جوانان بی تجربه و احساساتی  مکاتب و پوهنتونها پیروان زيادی را جلب نمود . در جنب سازمانهای سياسی آنوقت دو جريان سياسی ، حزب دموکراتيک خلق افغانستان و جوانان مسلمان (اخوان المسلمين ) نسبت به ديگران بيشترتبارز نمودند .

چون نهضت آمانی سرآغاز تغير در جهت اعتلای کشور بود و با فروپاشی اين نهضت جامعه افغانی با تغيرات اندکی در همان آغاز ساکت و راکد ماند، اصولا رفورم های نهضت آمانی بايد هدف و سرلوحه نهضت های مترقی آينده ميبود ولی آنها واقعيت های سرسخت جامعه و جهان را ناديده گرفته و نسخه های کاپی شده را پیروی نمودند و به زياده روی متوصل شدند و شعارهای را پیش کشيدند که حتی جوامع پيشرفته سرمايه داری زمينه های تطبيق آنرا نه داشتند ، چی رسد به يک جامعه سنتی ، دارای مناسبات توليدی فيودالی و ماقبل فيودالی . عوض تأمين اتحاد ، همدلی و مشارکت اقشار مختلف جامعه افغانی به شعار های خيالی و انتزاعی «انترناسيونال» و « برادری اسلامی » پرداختند ، اينگونه کجروی ها دشواریها را بيشتر ساخت ، مقاومت های گسترده را بر انگيخت و ره را به سوی سراشيب و بدبختی هموار کرد .

 در حقيقت امر تا امروز تحول طلبان و عقبگرايان باالترتيب در مواضع آمانی و ملای لنگ – کلکانی قرار دارند . چنانچه رئيس جمهور کشور دوکتور اشرف غنی بارها شجاعانه از تکميل رفورم های آمانی صحبت داشته است و مليونران مجاهد ، غاصبين و مفسدين ملا لنگ ها و کلکانی ها هر روز با شيطنت و راه اندازی توطئه و فتنه ، زورگويی، تهديد و تشکيل ائتلاف های  نامقدس گوناگون در برابر رئيس جمهور و برنامه های اصلاحی آن اقدام ميورزند . « روشنفکران » نيز از مجاهد- طالب ، ملالنگ ها و کلکانی ها زياد عقب نمی مانند ، رئيس جمهور غنی را به شلاق دو و دشنام می بندد ، تا اعتبار آنرا در ميان مردم صدمه بزنند . با بی مسؤليتی تمام همه تهمت های ناروای حلقه های معلوم الحال و مسؤل قتل عامها را به رئيس جمهور نسبت ميدهند .  « روشنفکر » وابستگي های اظهرمن الشمس حلقات معين ضد رئيس جمهور غنی را با دستگاههای استخباراتی بيگانگان ناديده گرفته ، از احتياج مردم ما به کمک های جامعه بين المللی سوءاستفاده نموده ، رأی مردم را به هيچ گرفته ، رئيس جمهور انتخابی کشور را و به اين وسيله ملت افغان را توهين و تحقير کرده ، رئيس جمهور را مزدور ميخواند . « روشنفکر »   افغان به حدی افول نموده است که  حتی از درک تفاوت بين انسانهای عرصه های علمی و اکادميک ، با قاتلين ، دزدان و جنگسالاران بی رحم عاجز اند . « روشنفکر » يکجا با دزدان شناخته شده و مشهور بالفساد جبهه تبليغاتی دزدان و اجنټان آی-اس-آی و سپاه پاسداران ايران را عليه رئيس جمهور کشور به پيش ميبرد . «روشنفکر» به حدی سقوط کرده است که اخطارهای آخوندهای ايران نسبت اراده رئيس جمهور در باره کنترول بر منابع آبی افغانستان ، هم وجدان اش را به شور نمی آورد و در يک صف با نوکران ايران کارزار تبليغاتی عليه رئيس جمهور را به پيش ميبرند .

مشوره ها و دستورات اشرف غنی بمثابه کاردان ورزيده بانک جهانی قابل قبول برای چين ، ماليزيا ، سنگاپور ، روس و اندونيزی و غيره است ولی برای «روشنفکر» قومگرا ، کور، متعصب ، و قدرتگرای افغان قابل قبول نيست . به نظر بيگانگان اشرف غنی مرد متفکر و انديشمند است ولی برای « روشنفکر » جاه طلب و خودخواه افغان همان گونه که آمان الله خان غازی کافر و مرتد بود ، اشرف غنی هم ديوانه و يهود و غير مسلمان است . «روشنفکری» که عمرش در شرابخوری ، نايټ کلپ ها و محافل عياشی گذارنده است ، اشرف غنی را به غير مسلمان بودن متهم ميسازد .

 شباهت های افراطيون چپی و راستی مايه تعجب نيست ، چون هر دو بار منفی دارند و نتائج زيانبار يکسان را برای جامعه و مردم ببار می آورند .

اگر دقت شود ، سناريوسازان  اين همه بلواها آشوبها و غوغاهای که دامنگير مردم و کشور  ما شده است ، « روشنفکران » افغان اند ، که بخاطر منافع شخصی و گروهی و ايديولوژيک ، برخلاف ادعاهای عوامفريبانه  شان به وطن و مردم خويش پشت پا زده ، با دشمنان کشور و مردم خود ساخته ، ناله و فغان يتيمان و بيوه های گرسنه ، بی سرپناه ، مظلوم و بی دفاع و خونهای فرزندان کشور را به هيچ گرفته و آگاهانه و غير آگاهانه مسير قهقراء را انتخاب کرده است .

آيا آنهائيکه با طمطراق از حقوق و آزاديهای مردم ، رعايت ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی و اصول دموکراسی داد ميزدند ، در تبانی با سردار محمد داؤد ، در کودتای ضد سلطنت مشروطه ، ضد قانون اساسی دارای ارزشهای دموکراتيک ، حکومت انتخابی و پارلمان منتخب شرکت ننمودند ؟ و عده ديگر ( اخوانی ها ) به آی-اس-آی پناه نبردند ؟ سقوط و نزول سياسی افراطيون چپ و راست از همين زمان شدت گرفت .

 در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ محمد داؤد طی يک کودتا عنان قدرت را در دست گرفت، سلطنت مشروطه ، قانون اساسی ، پارلمان و حکومت انتخابی را لغو اعلام نمود ، خود را طی يک لويه جرگه افتضاح آميز رئيس جمهور مدام العمر جا زد و فعاليت احزاب سياسی را جز حزب خويش ( رستاخيز ملی ) غير قانونی اعلام داشت .  انحصارگران آينده قدرت از کودتا عليه دموکراسی و انحصار قدرت توسط محمد داؤد استقبال نمودند .

به تعقيب آن حزب دموکراتيک خلق طی اقدام مشابه رئيس جمهور محمد داؤد را سرنگون و بی رحمانه بقتل رساند. مانند محمد داؤد سيستم يک حزبی را اعلام نمود ، مهمترين بخش مرامنامه خويش ( تشکيل جبهه متحد ملی ) را به فراموشی سپرد ، فعاليت های سياسی و اجتماعی را چون محمد داؤد در انحصار حزب خود درآورد و تمام مخالفين سياسی را سرکوب نمود .

از وقتی که اعضای حزب دموکراتيک خلق يکجا با روسها عليه مجاهدين  و مجاهدين با حمايت امريکا ، عربستان سعودی ، پاکستان و ايران يکجا با تروريست های پنجابی ، عربی ، مصری چيچنی ، چينی ، اندونيزي و فليپينی در کشتار افغانهای بی گناه سهم گرفتند ، انسانيت از سياست در کشور رخت بر بست . چپ ها و راست هائيکه در دفاع از انسانيت ، حقوق و آزاديهای مدنی گلون پاره ميکردند ، به بدترين شيوه ها عليه انسانيت ، حقوق و آزاديهای انسان عمل کردند . صد ها هزار انسان افغان توسط افراطيون چپی و مجاهدين ( آی-اس-آی شنو ) و بنيادگرايان اسلامی کشورهای بيگانه به قتل رسيدند .

دولت شاهی و داؤدخانی که از نظر افراطيون چپی و راستی مستبد ناميده ميشدند ، بايد استبداد را از افراطيون چپی و راستی می آموخت .

اجازه مداخله به بيگانگان در امور داخلی توسط افراطيون چپ و راست در حقيقت امر ، بی اعتنايي در برابر هويت ملی ، استقلال ملی و خوداراديت ملی افغانها بود . تسهيل مداخله خارجی توسط عناصر خائن داخلی باعث فروپاشی همبستگی ملی بی اعتمادی بين اقوام کشور و بی اعتنايی به امر خطير و بزرگ وحدت ملی گرديد .

« روشنفکران » چپ و راست از فاجعه ملی سخن ميگويند ولی فاجعه ملی بدون اشتراک آقايون پروفيسورهای « روشنفکر » ناممکن بود . فاجعه ملی پديده ايست که عوامل داخلی در آن نقش اساسی دارد . خارجی ها به هيچ عنوان نمی توانستند ، بدون همکاری افغانها بر سرنوشت ملی و مقدرات سياسی ما بازی کنند .

احترام به حيات ملی ، وحدت ملی ، هويت ملی ، استقلال و خوداراديت ملی و در رأس همه احترام به انسانيت بايد اساس فعاليت های سياسی نسل جوان امروز و نسلهای آينده افغان باشد .

 وقتی نماينده ولسی جرگه از تريبون ولسی جرگه اعلام ميکند که نام کشور و هويت افغانی را قبول نه دارد ، وقتی احزابی متشکل بر مبنای تعصب قومی و مذهبی ، خلاف روحيه قانون اساسی کشور فعاليت کند و در پیوند با استخبارات خارجی هر روز مانند شمشير داکلس رئيس جمهور کشور و جمله حاکميت را تهديد کند  طبعا حيات ملی در معرض خطر قرار ميگيرد .

 در اوضاع و احواليکه کشور ما در معرض خطرهای مهلک قرار دارد ، چپ نماهای ما با صد پارچه بودن خويش انتهای بی تفاوتی خود را در برابر وضع ناهنجار سياسی و سرنوشت آينده کشور به نمايش ميگذارند.

 تعجب اينست که بدنه اصلی حکومت فعلی جز رئيس جمهور و افراد انگشت شمار از همين تنظيمهای ( پاکستانی – ايرانی ) قومی و مذهبی تشکيل گرديده است که مسؤل قتل های دستجمعی اند . همين ها هستند که رئیس جمهور غنی را به قومگرايي ، تعصب و فاشيسم متهم ميسازند . رئيس جمهور که ميخواهد ، بخاطر کارآيی دستگاه دولتی، قدرت سياسی را از انحصار يک تنظيم بيرون کند ، به انحصار قدرت متهم ميشود .پارادوکس! چگونه ميتوان از افراد ، گروهها و تنظيمهای که به اصول حيات ملی پابند نيستند ، اراده و توان تشکيل حکومت ملی را نه داشته باشند ، توقع تشکيل حکومت وحدت ملی داشت ؟ حکومتی که  برابری ، حقوق و آزاديهای تمام اتباع کشور را بدون تبعيض و استثناء  بر اساس قانون تضمين نمايد و راه را به سوی ترقی و پشرفت کشور ، رفاه و سعادت مردم باز نمايد . جمعيتی های بی شرم تمام دوره رياست جمهوری اشرف غنی را در نزاع قدرت ، تقسيم چوکی و طلب امتيازات سپری نمودند . به تحميل رياست اجرائيه خلاف قانون اساسی و تقسيم پنجاه فيصد قدرت هم اکتفاء نه کردند ، رهبر جمعيت عطا محمد نور با سر و صدا، تهديد و اشغال ارگ توسط مليشه های جمعيتی ماهها اذهان جامعه را نگران نگه داشت . آنها با بی شرمی بی نظير کشور را به جنگ قومی و تجزيه تهديد ميکنند .

برخلاف ادعاهای چند « روشنفکر » نوکر بيگانه ، مبنی بر دشمنی و خصومت بين اقوام کشور ، وحدت ملی مردم افغانستان و حيات ملی ما بر هويت مشترک انسانی ما متکی است . بر علاوه ، ما کشور باستانی  مشترک و تاريخ پر افتخار مبارزات آزاديخواهانه مشترک داريم . اگر چند کله چربوی گماشته شده ، اين همه واقعيت های روشن و انکار ناپذير را ناديده ميگيرند و در جهت نفاق قومی ميکوشند ، بدانند که راه شان از راه مردم ما جدا است . خصومت و دشمنی قومی و زيانهای ناشی از نفاق ملی را مردم شريف و رنجديده کشور ما به قيمت خون خود تجربه کرده است و به نوکران بيگانه اجازه نخواهد داد تا طبق فرمان باداران شان جنگ قومی را راه اندازند . فاجعه خونين آفشار در پهلوی هزاران فاجعه ديگر بمثابه داغ ننگ بر جبين اين سوداگران دين و قومفروشان در حافظه جاودان تاريخ مردم ما ثبت گرديده است .

 مردم ما سوداگران قومی و تباری و تجاران دينی را نسبت به هر وقت ديگر خوب شناخته است . مردم ميدانند که سوداگران قوم و تجاران دين از بابت اين بازيهای خائنانه، و کشوربرانداز مليونر و ملياردر شده اند . مردم ميدانند که قومفروشان و دين فروشان وقتی به جنون و تعصب قومی و مذهبی روی می آورند ، که مليونهای غارت شده و غنيمت های جهادی شان با خطر مواجه شوند ، يا باداران خارجی شان امر به تخريب وحدت ملی افغانها صادر نمايند .

با درد و دريغ ! که افراطيون چپ  و راست هر دو يکسان در گندگی تعصب قومی فرود آمدند و مطابق اجندای دشمن ، عليه وحدت ملی افغانها به زهر پراگنی بين اقوام برادر و برابر افغان پرداختند . نفاق افگنان چپ و راست با فعاليت تباهکارانه خويش نه تنها وحدت ملی مردم ما را ضربه ميزنند ، بلکه خود نيز پارچه پارچه شده اند . تقسيم افراطيون چپ و راست به دهها پارچه نمايندگی از رفتار ناشايسته ، تباهکارانه و قهقرايی ايشان دارد.

با تأسف عميق که هر دو برادر ( افراطيون راست و چپ ) به « من » خود و گذشته خونين خود چسپيده اند ، و جز « من » خود ،  « گروه » خود و « انحصار» خود ، هر چيز به نظر شان مردود است . هر دو با سرتمبگی و سرسختی خاص در مواضع قبلی شکست خورده و آزمون شده در برابر هر نوآوری و اقدام اصلاحجويانه به مقاومت ميپردازند و آنرا وارونه تعبير و توجيه ميکنند . بگونه مثال در مورد انتخابات :

در زمان حاکميت چپی طرح انتخابات به مثابه گمراهی ، انحراف از سوويتيسم و سيستم يک حزبی تلقی ميشد و اگر در اواخر به نمايش پرداختند ، اين نمايش هم مقيد و منحصر در حلقه محدود حزب و هواداران حزب بود .

افراطيون راست انتخابات را اصلا منافی با ارزش های دينی و پديده کفری و غربی ميپندارند و بديل آنرا مجموعه چند ملا ( شورای حل و عقد ) ميدانند ، که به فرمان اولی الامر تعين ميشوند . راستی ها به اصل بيعت باور دارند . ولی همانگونه که چپ ما به چپ نمی ماند راست ها بخاطر منافع شخصی و گروهی بسيار به آسانی خدا ، رسول خدا ، دين ،  احکام و دستورات آن را در طاق نسيان گذاشته و بخاطر کسب قدرت و حفظ ثروت های غيرقانونی ، غنيمت شده و غصب شده با استفاده از پول ، زور و زورگويي ، انجام جرم و جنايت به حلقات قدرت از جمله پدپده کفری و غربی يعنی انتخابات پناه ميبرند .

 انتخابات همه شمول امروز را چپی ها زير نام «اشغال» و زير سايه فساد و تقلب رد ميکنند . در حاليکه انتخابات همه گير يک پديده باالذات مترقی و وسيله  بيداری سياسی و مشارکت مردم در تعين سرنوشت سياسی کشور است . ميخواهيد «اشغال» رفع گردد ؟ پس در انتخابات شرکت کنيد و توسط پارلمانی که مظهر اراده مردم باشد ، گليم «اشغال» را جمع کنيد . ميخواهيد طبق عادت در غياب اراده مردم  به زور «اشغال» را خاتمه بخشيد ، زور آقايون چپ و راست برای نظاميگران پاکستان و آخوندهای ايران و از جمله « اشغال » معلوم است . ( سل ګزه ټوپ ؟ دا ګز او دا ميدان ! ) زما د ليکنې دغه برخه هغو دوستانو ته متوجه ده ، کوم چې د اروپا او امريکا له خلوته باټې او ډوزې ولي ، خو ددې زړه نه لري چې د « امپرياليزم » خيرات ( سوسيال ) پريږدی او د خيرنو طالبانو تر څنګ يوه دوې مياشتی د وطن د « نجات » د پاره د « اشغال » سره وجنګيږي ، خو نور لمسوي . ددې خيال او حساب هم ورسره نه شته چې له « اشغال » وروسته به څه وي ؟ د ښيو او کيڼو بنسټ پالو طرحه يوه ده : « يا هر څه د دوی په خوښه او يا هيڅ ! »  کله چې د دوی خوښه نه کيږی ، دوی غواړي نيم ژواندی او په وينو لړلی افغانستان د بيا د پاره په خونخورو طالبانو ، پاکستانی جنرالانو ، ايرانی آخوندانو او خدای تعالی وسپاري . بيرته ګرځو انتخاباتو ته :

انتخابات رکن مهم دموکراسی و حکومت مردمی است . انتخابات ولو با خدعه و فريب ، تقلب و مداخله دشمنان مردم همراه باشد و حکومتی معيوبی که در نتيجه انتخابات معيوب تشکيل ميگردد ، باز هم از يک حکومت خودسر ، خودکامه ، يکه تاز و استبدادی به مراتب بهتر است .

انتخابات و دموکراسی را بعضی ها وارداتی ميگويند . مگر اسلام در افغانستان ظهور کرده است ؟ خوبی يک اصل در نفس اصل است ، به بعد خارجی و داخلی ربطی ندارد. انتخابات ، در ارپا ، امريکا ، اسيا و افريقا انتخابات است . زمان ما حکومت انتخابی را به مثابه حق مسلم مردم برسميت شناخته است . مردم حق دارند ، حکومتی را که بر مردم حکومت ميراند ، خود مردم انتخاب نمايد . وقتی « روشنفکر » انتخابات و اشتراک در انتخابات را تحريم کند و آنرا مانند ملا و چړی امريکايي و غربی بخواند مردم عادی چگونه اهميت اين پروسه ملی و مردمی ( حکومت مردم بر مردم ) را درک کرده ميتواند ؟ اگر مردم رای خود را درست استعمال کرده نمی تواند ، باز ميگردد به «روشنفکر» ، بمعنای آن است که روشنفکر رسالت خود را آنچنان که لازم است ، به سر نه رسانده است و در جهت آگاهی و بسيج مردم کاری را انجام نه داده است .

در رابطه با فساد و تقلب در انتخابات بايد گفت ، که ريشه هر گونه فساد و تقلب از جمله در انتخابات بايد خشک گردد. فساد و تقلب، کار دزدان ، مفسدين ، متقلبين و اشرار جامعه است . مفسدين از اراده واقعی مردم هراس دارند . پارلمان نماينده مردم حکومت را حمايت خواهد کرد ، تا حاکميت قانون را جاری سازد ، دزدان و مفسدين را به پنجه قانون بسپارند و از اجرای قانون توسط حکومت نظارت خواهد کرد . هر قدر که شرکت مردم در انتخابات پررنگ باشد ، به معنای آگاهی سياسی مردم و امکان بوجود آمدن پارلمان نماينده مردم بيشتر ميگردد .

ما بعد از ملوک الطوايفی جهادی و حاکميت قرون وسطايي طالبی سه دوره انتخابات رياست جمهوری و چار دوره انتخابات پارلمانی داشتيم . افراطيون چپی ما طبق عادت خود، فرمان انتخابات شفاف و دموکراتيک يا هيچ را صادر می نمايند . اين مشخصه عمده گمراهی، افراط و بنيادگرايي است .

افراطيون فراموش ميکنند که تکامل پديده های اجتماعی زمانگير است . کودک دموکراسی راه رفتن را ياد ميگيرد ، افتيدن ، لغزيدن ، به پا ايستادن و راه رفتن  را تجربه ميکند . دموکراسی مراحل رشد خود را طی میکند و از لغزش های خود بر خلاف آقايون چپی و راستی می آموزد و ما انسانها ميتوانيم با اعمال ناشيانه و غير عاقلانه به زندگی اين کودک خاتمه بخشيم و يا با مواظبت و غمخواری آنرا تنومندی ، غناء، ثبات ، تحکيم و استقرار بخشيم .

با وجود آنکه نظام سياسی موجود و دموکراسی نوبنياد افغانستان روزانه هزار افترا‌ء و تهمت بی جا و بر جا  و هزار دو و دشنام را تحمل مي کند ، آزادی تفکر و بيان و آزادی مطبوعات به مثابه دستآورد نظام سياسی موجود در تاريخ به اصطلاح پنج هزار ساله اين سرزمين بی نظير و مايه مباهات و افتخار فرد فرد افغان است . آزادی فکر و بيان ، آزادی مطبوعات ، احزاب سياسی و انتخابات پارلمانی و رياست جمهوری جز لا ينفک دموکراسی و معرف نظام سياسی افغانستان است .

انتخابات ۲۸ ميزان ۱۳۹۷ را طالبان مسلح ممنوع اعلام کردند و تهديد کردند که بر مراکز انتخاباتی حمله ور خواهند شد . چرا ؟  قدر مسلم است که بادار پنجابی مخالف حکومت انتخابی با قاعده وسيع ملی ، ناشی از اراده مردم افغانستان است . يک حکومت  منزوی ، ضعيف ، وابسته ، ضد حقوق و آزاديهای انسانی ، دشمن ترقی و پيشرفت و يک حکومت بلی ګو به آوامر پاکستان خواست دلخواه آی-اس-آی پاکستان است .

برادران طالب ، صاحبان غنائم جهاد و مامورين استخبارات کشورهای همسايه با چنگ و دندان در کمپائن های انتخاباتی بخاطر کسب امتياز مصروف پیکارهای انتخاباتی اند. وقتی بحث منافع ، امتياز و قدرت مطرح گردد ، ملا و مجاهد اصول اسلامی « بيعت » و غيره را فراموش ميکنند و فتواهای آماده شده را از جيب ميکشند . چنين است ماهيت خشنی آنانی که خود را روشنفکر ناب ميخوانند ،  دين و مذهب ، قوم و زبان و سمت را وسيله اهداف شوم خود ميسازند . دوکتور و پروفيسور ما حتی از پارلمان کشور به تعصب و دشمنی اقوام محروم و مظلوم کشور دامن ميزند .

« روشنفکر » افغان که اصولا بايد بسوی مردم خود حقايق و روشنی ميبرد ، با سوء استفاده از عدم آګاهی ، جهل و بيسوادی مردم ، رئيس جمهور را متهم به کفر و عدم آګاهی از اصول اسلامی ميکند ، چون رئيس جمهور به منافع شخصی وی و باداران خارجی شان تمکين نمی کند .

با تأسف زياد بايد گفت که « روشنفکر» افغان با تفکر کج ، انحرافی ، غير علمی و غير متناسب با واقعيت های جامعه ،در کنار انبوه مشکلات، به جز مهم مشکل جامعه ما مبدل شده است.

چند نکته در باره « اشغال » :

 در شرایط عادی هيچ افغان حتی برای يک لحظه ، بايد طرفدار حضور يک فرد مسلح خارجی در کشور خود نباشد . ولی صدای « اشغال » در شرایط جنگ تحميلی از سوی پاکستان عليه افغانستان و مداخلات پيهم ايران ، آب بر آسياب آی-اس-آی پاکستان است . چگونه ميتواند صدای يک افغان با صدای مولانا سميع الحق، مولانا فضل الرحمن و مولانا اشرفی يکسان باشد ؟ چگونه يک افغان واقعی ميتواند از وابستگی طالب قرون وسطی به آی-اس-آی پاکستان ، استخبارات خونخوار سعودی ، شيخ های عربی و حتی آخوندهای ايرانی انکار کند ؟ چی کسی انکار کرده ميتواند که کرنيل امام افسر آی-اس-آی خون آشام ، رهبر طالبان مزدور نبود ؟ و کرنيل امام ميگفت که « بگذار خون کثيف افغانها بريزد » .

با تأسف و تألم بايد گفت که « اشغال » امروزی جای اشغال آی-اس-آی را گرفت . طبق اظهارات بی نظير بهوتو صدراعظم اسبق پاکستان پروژه طالب ( اشغال آی-اس-آی ) در زرادخانه استخبارات انگليس طرحريزی گرديد ، خونخواران سعودی وجوه مالی آنرا به عهده گرفتند، پاکستان مانند هميشه مسؤليت اجرايي را متقبل شدند و امريکايي ها توافق خود را نشان دادند . آی-اس-آی از نفوذ خويش در بين مجاهدين استفاده کردند و لشکر طالبان را تحت رهبری نصرالله بابر و بعدا حميد گل به تصرف افغانستان گماشتند .

اشغال آی-اس-آی پاکستان به ما کمک کرد تا افغانستان به مرکز فعاليت سازمان تروريستی القاعده مبدل شود . به ما کمک کرد تا در سراسر کشور دروازه های مکاتب بسته شود ، تمام آزادی ها الی لباس پوشيدن و ريش ماندن سلب شوند . عکس گرفتن ممنوع شود ، آثار تاريخی نابود شوند ، آتن ملی ، موزيک و هر نوع خوشی ممنوع گردد ، ميدانهای سپورتی ما به کشتارگاهها و بريدن اعضای بدن سارقين تبديل شوند ، کشور ما منزوی گردد، جز سه کشور حامی تروريسم و بی شرم جهان ( پاکستان ، سعودی و امارات ) حتی آنانيکه نسخه اشغال افغانستان توسط آی-اس-آی را صادر کرده بودند از خجالت مرگبار، حاکميت طالبی را برسميت شناخته نمی توانستند .

شير آمد و اشغال شغالی را خاتمه بخشيد . اشغال شغالی ، اشغال شير را توجيه بخشيد

« اشغال » که با مجوز شورای امنيت ملل متحد صورت ګرفت و بر اساس توافقات سه جانبه  دولت افغانستان –امريکا و ناتو به حضور خود در افغانستان ادامه ميدهد . اين «اشغال» افغانستان را صاحب نظام ، قانون آساسی ، حکومت مرکزی ، اردو ، پوليس و امنيت ملی ساخت که امروز قهرمانانه در برابر تجاوز پاکستان و ايله جاریهای آن از خاک و مردم خود دفاع ميکند . به اساس ماده چارم قانون اساسی حاکميت ملی در افغانستان به ملت تعلق دارد که به طور مستقيم يا توسط نمايندگان خود آنرا اعمال ميکند. در «اشغال» امروز ما صاحب انتخابات پارلمانی ، رياست جمهوری ، شوراهای شهری ولايتی و ولسوالی هستيم . امروز ما دارای آزادی بيان هستيم که در تاريخ پنج هزارساله خود نظير آنرا نه داشتيم . ما دارای آزادی مطبوعات هستيم که در منطقه بی نظير است  و مايه افتخار هر افغان است . ما دارای آزاديهای سياسی هستيم و شاهد فعاليت رسمی دهها حزب و سازمان سياسی در کشور هستيم . در دهها پوهنتون ها و هزاران مکتب جوانان ، پسران و دختران مصروف کسب دانش وعلوم معاصر اند . بيرق کشور ما در تمام جهان در اهتزاز است و کشورهای کليه جهان صرف نظر از اختلاف مواضع شان در قبال مسائل جهانی ، استقلال و حاکميت ملی افغانستان را برسميت ميشناسند . فقط روشنفکر متعصب ، منجمد الفکر ، از خود راضی و بی اعتناء نسبت به سرنوشت کشور و مردم ميتوانند ازين واقعيت ها چشم پوشی کنند . برای توضيح بيشتر و افشای ماهيت قضاوت های کورکورانه و غير مسؤلانه «روشنفکر» افغان نمونه های از کشورهای اسلامی و غير اسلامی را به بحث ميگيريم : کشور ترکيه يک کشور اسلامی است ، عضو پيمان نظامی ناتو و متحد نزديک اتحاديه اروپا است و تلاش دارد تا عضويت کامل اين اتحاديه را بدست آورد و در ترکيه پايگاه نظامی امريکا است . در جنگ عراق و کويت امريکا از پايگاههای هوايي خود در ترکيه عليه عراق استفاده نمود . ولی هيچگاه روشنفکر ترکيه دولت ترکيه را مزدور و ترکيه را کشور اشغال شده نه ناميد . ترکيه پيشرفته ترين کشور در ميان کشورهای اسلامی است . حال پرسش به ميان می آيد که روشنفکر ترکيه وطن پرست تر و هوشيارتر است يا روشنفکر افغان ؟

قطر کشور ثروتمندی است و هيچگونه احتياجی به کسی نه دارد ، در قطر پايگاه نظامی بزرگ امريکا است . مگر کشور های تمام جهان قطر را بحيث کشور مستقل برسميت ميشناسند . پرسش بميان می آيد که آيا تمام جهان احمق است جز «روشنفکر» افغان ؟

جاپان بعد از جنګ جهانی دوم بزرگترين ضربه را از امريکا ديد . برای قناعت امريکا وزارت دفاع جاپان را منحل ساخت و پايگاه نظامی امريکا را در جاپان پذيرفت ، امروز جاپان اقتصاد سوم جهان است .  روشنفکر و سياست دان جاپان دوستی و همکاری با امريکا را به نفع جاپان تشخيص داد . پرسش بميان می آيد که آيا جاپان کشور آزاد است يا افغانستان زمان حاکميت چپی و يا جهادی-طالبی ؟ روشنفکر افغان کشور خود را زياد دوست دارد يا روشنفکر جاپانی ؟  روشنفکر افغان هوشيار است يا روشنفکر جاپانی ؟

آلمان در زمان جنگ جهانی دوم بزرگترين ضربات را از اتحاد شوروی و امريکا متحمل شد . اين دو کشور در حقيقت امر آلمان را دو پارچه ساخت . آلمان فدرال و آلمان دموکراتيک . آلمانی ها صرف نظر از کشيدگی های جنگ روابط دوستانه و جلب کمک امريکا را نسبت به خصومت و دشمنی با امريکا ترجيح داد و تا امروز امريکا در آلمان پايگاه نظامی دارد . باز پرسش بميان می آيد که روشنفکران و سياستمداران آلمان هوشيار تر و عاقلتر اند يا روشنفکران و سياستمداران افغان ؟  افغانستان زمان حاکميت چپی و جهادی- طالبی آزاد بود يا آلمان ؟

امروز ما با « اشغالی » سروکار داريم که با استفاده از امکانات مسالمت آميز و قانونی ميتوان به رفع آن اقدام ورزيد . يک پارلمان نماينده با تمثيل اراده واقعی مردم ميتواند از طريق مسالمت آميز ، بدون اقدامات فوق العاده ، امريکايي ها و متحدين ناتويي آنرا رخصت دهند و «اشغال» را خاتمه بخشد . توافقات بين المللی آيات قرآنی نيست که تغير ناپذير باشند . ولی درين صورت، مداخلات نطاميان فاشيست پاکستان و آخوندهای ايران بايد متوقف باشد ، حکومت افغانستان خودکفاء ، متکی بخود ، مستقل و ممثل اراده واقعی مردم باشد .

همه از هر سو فرياد ميکشند ، که امريکا برای اهداف خويش در افغانستان حضور يافته است . چی يک کشف بزرگی ! و چقدر ساده لوحانه !  امريکايي ها به امريکا خائن نيستند که برای اهداف ديگران کار کنند . اين مردم نگون بخت افغانستان است که فرزندان ناخلف اش عليه کشور خويش در خدمت بيگانگان تشنه بخون افغان اند و افتخار و مباهات هم ميکنند .

کاملا طبيعی است که امريکا برای منافع امريکا و متحدين خود در افغانستان کار ميکنند امريکا به کشور ما امده است ، تمام اروپا در افغانستان حضور دارد . ما اگر مرد هستيم بايد با اتحاد و همبستگی خويش اهرم قدرتی را تشکيل دهيم تا امريکا و اروپا را وادار سازيم ، قيمت حضور و منافع منطقه ای خويشرا به افغانها بپردازند . کشور ما بايد بخاطر منافع خويش با اعتمادترين دوست امريکا و کشور های اروپايي باشد ، نه پاکستان تروريست پرور و جنګ افروز، شيطان و منافق . ما افغانها بايد کشور خو را به يکی از متحدين متساوی الحقوق اتحاد نيرومند ( امريکا ـ ناتو ) مبدل سازيم . تروريسم افسار گسيخته را بايد به کمک امريکا و اروپا مهار سازيم و کشور خود را به پای خود ايستاد کنيم . بعدا در خانه خود برادروار مشوره کنيم ، در صورت ضرورت ، امريکا و ناتو را با يک آواز بگوئيم که : « خانه تان آباد ، به هر منظوری که آمده بوديد ، وقت خانه رفتن است ، خدا حافظ تان ، دوری – دوستی و برادری ! » . اينست صدای عقل سليم .

 امروز دنيای ديروز نيست . امروز دنيای روابط است . ما بايد به همه کشورهای جهان روابط دوستانه داشته باشيم ، حتی با پاکستانی که تشنه خون افغانها است ، بايد مناسبات را طوری تنظيم و عيار سازيم که به نفع دو کشور و به نفع اعتماد سازی و احيای روابط دوستانه باشد .

 ميشنويم که آ ها ، امريکايي ها برای روس ، ايران و چين در منطقه حضور يافته است

خوب ، به من و تو چی ؟ وقتی خون مردم افغانستان چون آب ميريخت ، غم من و تو را کسی ميخورد که امروز تو در غم روس ، ايران و چين سرگردان هستی ؟

« عاقلان » ما اشغال ، اشغال ميگويند ، فکر ميکنند که  عقل کل هستند و به کشف بزرگی دست يافته اند و بايد بدون تأمل و هر چی زودتر از نبوغ خود ديکران را آگاه و مستحضر سازند . ولی بديل وضع فعلی را پيش بينی کرده نمی توانند . از خود نمی پرسند ، وقتی که امريکا و ناتو نبودند ، در کشور ما چې ميگذشت ؟ و وقتی امريکا و ناتو نباشند ، بر کشور ما چی خواهد آمد ؟ سقوط و فرود آمدن « روشنفکر » متعصب در سرآشيب بدبختی که شاخ و دم ندارد .

در آخيرتا متحد نباشيم توانمندی حل هيچگونه مسائل ولو ساده و بسيط ملی را کمايی نخواهيم کرد پس بايد به اتحاد و همبستگی روی آوريم و بخاطر حل مسائل بزرگ ملی با هم بسازيم . و با عادت هميشگی خويش در مورد « من » خود و « گروه خود » ، تحميل عقايد خود و گروه خود بر ديگران بپرهيزيم ، با وجود اختلاف با هم باشيم .  فراموش نه کنيم که در پهلوی اختلافات نسبی ، انسانيت مشترک ، کشورمشترک و تاريخ مبارزات آزاديخواهانه و عدالتخواهانه مشترک داريم که بايد بنياد مستحکم و تزلزل ناپذير وحدت ملی ما باشد . ما بايد مسائل بزرگ ملی خويش را از جمله ( مسئله جنگ و صلح ، حضور و عدم حضور نيروهای خارجی ، مناسبات با همسايه گان و جهان ) به کمک نيرو و نبوغ  مردم ، وحدت ملی و اراده جمعی حل و فصل نمائيم . پايان

۱۲/۱۱/۲۰۱۸

 

 

 

 

Comments are closed.