کابوس

شیما غفوری

خواب می بینم زمین لرزان شده

طفل روحم چون گلی پاشان شده

خواب می بینم که گرگان دره

قاضی و مشاطه و دربان شده

خواب می بینم که خورشید نیمه است

نیم دیگر لاش قبرستان شده

خواب میبینم شمالک ممنوع است

جای آن گرمای تابستان شده

خواب می بینم که آب افتاده است

قطره، قطره زیر پا پنهان شده

خواب می بینم که کوه با ابهتش

خوردترک چون لانۀ زاغان شده

خواب می بینم که هر جا ناله است

قیل و قالِ محشر یزدان شده

خواب می بینم که رنگ آسمان

در سیاهی قیر تر از آن شده

خواب می بینم که جنگ است و شتاب

 آدمی در شعله ای بریان شده

خواب می بینم سحاب ما عقیم

ابر ها بی برف و بی باران شده

خواب میبینم زخشکی زمین

چاک و چاله طوق هر بوستان شد

خواب می بینم که دود تیره ای

از زمین شهر ما فوران شده

خواب می بینم که مهتاب خیال

در فضا بیراه و سرگردان شده

خواب میبینم که میمیرم زغم

گویی دنیا صحن قبرستان شده

این همه خوابم چه ترساند مرا

واقعیت های وطن این سان شده

تا همه با یک صدا و یک مرام

برنخیزیم ملک ما ویران شده

صلح و آشتی گر نیاید در میان

دشمنان گرز و وطن سنگدان شده

 جرمنی 05.06.2020

Comments are closed.