روشنفکری چیست ؟

رحیم حبیبی15050415_1349733161706660_1448492060_n-png


مقدم بر تبلور ووقوف بر واژه روشنفکر ؛ التزام بر انتباه واژه روشنگری است

جامعه ما بخاطر ریشه های عود و عمیق سنت ها ؛ سخت عقب افتاداه است
اندرباب این عقب افتده گی ؛ توسعه نیافتگی ؛ سیر قهقرایی و افول گرایش ؛ همه صاحب نظران اهل پژوهش ؛ انگاره های زیادی را از نظر فکری خویش به تراوش داه اند که بحث ما درین محور تمرکز ندارد ؛ اما برای نجات ازین مخمسه دست و پاگیر که چون تار های عنکبوتی همه افکار ما را در هم تنیده و ما را در چارچوب های معین انجمادی بست و پیچ نموده باب سخن را باید گشود ؛ چه باید کرد تا راه های روشن تری را تبین دهیم تا بتوانیم برای نجات ازین داربست های مخوف که ما را از قد بر افراشت حتم؛ عنان و افسار زده و الکن ساخته است . .
روشنگری درهمچو وضع از اساسی ترین ابزاریست که میتواند برای رهایی ما را استعانت رساند . .
این روشنگری میتواند بدون تفکر و ایدلوژی قالب شده انجام یابد ؛ این روشنگری بدون اینکه در بستر فکری راست و یا چپ بسته بندی و یا در قاموس ادبیات راست و یا چپ ؛ تعریف گردند ؛ میتواند بخوبی با روال و خصوصیات افکاری و فرهنگی مردم همطراز گردد .

روشنگری را غیر از روشنفکر کسی نیست که ایده های و ارمانهای روشنگری بمیدان ممارثت بکشاند 
تعریف روشنفکر ؛ بسیار ساده و بسیط و بدون ارجاع به قاموسهای پیچیده سیاسی است که بسا علما و دانشمندان با ادبیات و کلید واژه های منحصر به خویش بدان به تعریف و تاویل بر خاسته اند . اما به باور من با همه همسویی با تعاریف دانشمندان عرصه سیاست و ادبیات من بدین باور هستم که ؛ روشنفکر یعنی فرد عصیانگرا و معترض در برابر همه بی عدالتی ؛ ستم ؛ گستاخی و نابرابر ی و در یک کلمه در برابر همه انواع تعدی و گستاخی همه جامعه . روشنفکر یعنی مرد منتقد و پرخاشگر در برابر طبقات حاکم گستاخ و حرف ناشنو .اگر قیاس و گمان برین گفته محور یابد که این تعریف را به میدان و جولانگاه ممارثت و عمل بکشانیم پس روشنفکر چه باید بکند ؟
وظیفه یک روشنفکر اینست که نه از مقام یک دماگوگ یا پوپولیست بلکه از درون مخیله ؛ وجدان از روی حقیقت و ایمان به گفته ها و باور هایش ؛ باید برای رهایی جامعه ؛ رهایی مردم و رهایی انسانهای که از ماهیت زنده گی شان بهره انچنانی ندارند ؛ قد به افرازدو دست به افشا گری بزند .بگونه الگو روشنفکر وقتی نگاه میکند که د رجامعه رنج است , در جامعه بیعدالتی است , در جامعه تعدی و گستاخی و تطاول و گردن کشی است ؛ وقتی سردمادران حاکمیت با عربده و خط ونشان کشی بر گلوی اش پا میگذارد و او را از حق مسلمش ؛ باز میدارد ؛ وقتیکه غارت ؛ چپاول و قلدری است ؛ وقتیکه حاکمان بیگانه پرست ومفتخوار اند ؛ وقتیکه درد و تالم و انحطاط چار اندام جامعه را به سختی بهم می فشارد و صدهای بلیه عظیم دیگر که سخت جامعه را در داربست های مخوف بست و پیچ کرده است ؛ روشنفکر وظیفه دارد در برابرش قد علم کند . این قد و علم کردن ؛ بمعنی برداشتن تفنگ و به جبهه جنگ شتافتن نیست ؛ بل روشنفکر با قلم خویش ؛ با زبان خویش مهر سکوت را بشکند و مردمان مسکوت , الکن و انهای را که از مزیت ونوعیت زنده گی چیزی نمیدانند ؛ بیدار سازند و جامعه را اگاهی دهد .
گناه بزرگترازین نیست که در برابر همه انواع بیعدالتی که گوشه اندک انها تذکار یافت !!!!! سکوت کرد
سکوت در حقیقت خود جنایت است یا با جنایت همراه و مددکار !!
چطور ممکن است که دل و دماغ و روح کسی ؛ به درد مردم خو نکند و رگه هایش برای درد مردمش در تپش نه افتد و مردمش را از عذاب ؛ درد ؛ تالم و مصایب زنده گی که حق شان نیست ؛ اگاه نسازد . وظیفه یک روشنفکر اگاه ؛ رسالتمند و متعد اینست که دست و استین بر زند و مردم را از مزایای زنده گی شان اگاه سازند انها را با دانش و فهم خویش از حق و وظایف شهروندی شان اگاه سازد و بدینگونه است که ما میتوانیم توده های مردم را به اگاهی برسانیم و انها را برای یک دادخواهی بزرگ بسیج نمایم در غیر ان در پستو های تنگ و تاریک زنده گی منحصری خویش ؛ نه تنها خود محصور باقی خواهیم ماند بلکه مردم نیز گله وار بدون اگاهی از مزیت زنده گی به زیست و روزمره گیهای ساده خود عادت خواهند داد .در گام بعدی این روشنفکران و اگاهان و کسانیکه به زادگاه خویش مهر می ورزند ؛ کسانیکه اهل قبول مسولیت اند ؛ بایست بدون اندک ترین تانی و تاخیر بدور احزاب و حلقات معین فکری خود حلقه بزنند وواحد های سیاسی خود را ایجاد نمایند و یا اینکه طیف های وسیع از کتله های چکیده از احزاب همسو نگر بدور از تفکرات خرده روشنفکری و میراث ناپسند سنتی منم و تویی ؛ بدور منافع بزرگ ملی نه خرده روشنفکری ؛ حلقه بزنند و همدیگر پذیر شوند و بعدا شما خواهید دید که ازین جمع امد های کوچک،چه حزب بزگ سیاسی بمیدان نبرد پرسه خواهد زد .
این رویا و خیال نیست ؛ این افسانه نیست ؛ این وابسته با فداکاری و از خود گذری است ؛ این حقیقت است ؛ این وابسته به حرکت همه ماست ؛ این نوع تعهد است ؛ تعهد به انسانهای رنجمند و تکیده کشور ؛ تعهد روشنفکر ی تعهد به دیکر گونی تعهد به باژگونی تعهد به بر انداختن عناصر فاسد و طبقات حاکم بی مسولیت . این وابسته به برداشتن اولین گام است و این راه ؛ راه نجات است .گام نخست تفاهم خودی است ما بایست احساسات و عقلانیت مانرا با هم عجین سازی .
گام دوم این جامعه به کنار امدن و همسوی نیاز دارد نیاز به تفاهم نیاز به ایتلافها و از انجاست که وحدت ها بمیان خواهد امدما فرصت های زیادی را از دست دادیم و اگر کنار نیایم بازهم فرصت ها را از دست خواهد رفت و ما در برابر این جامعه فلاکت زده و نیازمند به پیشداوری روشنفکران رسالتمند نیاز جدی داریم و در غیر ان کماکان در بدبختی درد و تالم باقی خواهیم ماند و ما کماکان شرمسار تاریخ .همسویی همدیگر پذیری نیاز زمان است . 
من حتی در نوشته پیشن خود تحت عنوان باید وحدت کنیم بر برخی ازین مسایل استشاراتی نمودم اما اینبار اکیدا ابرام میدارم که روشنفکران اگر یخن این بقالان سیاسی حاکم در کشور را نگیرند و به دادخواهی نپردازند ؛ از مردم بدون انگیزه و بدون اندیشه . بدون برنامه و بدون فهم و اگاهی سیاسی ؛ نباید اقضا داشت که انها به قیام برخاسته و این حاکمیت نامیمون را بزیر بکشند . این کار در صورتی ممکن است که نسل نو دردمند برخاسته از متن جامعه که همه دردو رنج جامعه را با گوشت و پوست خود احساس میکنند و خوب میدانند که این حاکمیت برای چور چپاول و غارت امده است . این حاکمیت در طی 15 سال از حضور نا میمون خود نشان دادند که ذره ای برای دردو الام مردم نه تنها تفکر و اندیشه نمی ورزند بل امده انده تا از نام قوم ؛ زبان و سمت خویش ؛ مردم را بجان هم به اندازند . این گفته های من افسانه نه بلکه حقیقت های تلخ و سنگین تاریخ است .روی سخن من برای طرح انقلاب ؛ کودتا و یا بر اندازی نظام نیست ؛ منظور من بر انداختن چهره های فاسد ؛ دست نشانده و متطاول است که تاریخ چهره هایشانرا عریان ساخته است . ما باید اپوزیسیون بزرگی را از طیف های فکری همسو تشکیل دهیم و حزب بزرگ سیاسی را در جامعه نهادینه بسازیم انوقت خواهید دید که چه تغیری بزرگی در سرنوشت مردم ؛ مستولی خواهد شد .

بیاید از جبن ترس و معامله ؛ گذر کنیم و با اعتماد به نفس و ایمان به نیروی مردم بویژه جوانان که هر ان تشنه تغیر وضع هستند در برابر وضع سیاسی مواضع مانرا روشن سازیم . چون با اغماض ؛ بلوف و از جا نه جنبیدن ما استطاعت انرا نخواهیم داشت که برای استحاله و باژگونی وارد تغیر شویم . 
از حادثه ترسند ؛ ان قصر نشینان 
ما خانه بدوشان ؛ غم سیلاب نداریم

Comments are closed.